خلاصه ماشینی:
"در فصل مربوط به استنتاج استعلایی مقولات،عمدتا روانشناسی تجربی را نقد میکند و در فصل مغالطات عقل محض،روانشناسی عقلی را؛هرچند در هر کدام از این فصول نیز میتوان نمونههایی از نوع دیگر روانشناسی را مشاهده کرد که خود نشان دهندهء آن است که برغم تلاشهای ولف،برای کانت هم هنوز مرزهای روشن این دو نگرش مشخص نبوده است.
همانطور که دیدیم هرچند کانت من استعلایی را بعنوان مبنای ضروری تألیف کثرات شهود و در نتیجه مبنای اساسی هر نوع شناختی مورد تأکید قرار میدهد و این کار را با شیوهای بسیار نزدیک به کار روانشناسان بویژه روانشناسان تجربی انجام میدهد ولی همواره بر تمایز میان روش خود و روش روانشناسی تجربی تأکید میکند.
وی اظهار میدارد که اگرچه مطالعه تجربی ممکن است در تعیین علل زمانی مفید باشد و از این حیث کار لاک را در خور توجه میداند که به این موضوع پرداخته است،ولی چون«استنتاج مقولات»باید قابل اعمال بودن پیشین آنها را توجیه کند،نمیتواند از اصولی که از تجربه گرفته شده است،بهره گیرد،هرچند نمیتوان نقش تجربه را بعنوان نخستین انگیزهء بکار افتادن نیروی شناخت انکار کرد.
«پرسش اساسی همواره این است که فاهمه و عقل جدای از هر نوع تجربهای چه چیزی و چگونه و تا چه اندازه میتواند بشناسد؟و پرسش این نیست که خود قوه اندیشیدن چگونه است»( A xvii ) اشارههای کانت به روانشناسی در قسمت پایانی نقد اول-بخش آموزه استعلایی روش-و نیز در تمهیدات نشان دهندهء آن است که او براحتی نمیتواند این دانش را از مجموعه نظام فلسفی خویش خارج سازد هرچند آن را به جهت عدم برخورداری از شرایط معرفت پیشینی نمیتواند به درستی در زمرهء علم به معنای درست کلمه قرار دهد.
Hatfield,Gary 1993;Empirical,Rational and Transcendental kant,Immanuel;1964,Critique of pure Reason,trans,kemp smith,Macmillan,London."