چکیده:
مولانا جلالالدین بلخی در اثر ارزشمندشان، مثنوی علاوه بر تمثیل، استشهاد، استدلال و بهرهگیری از قصص قرآنی در دلالات و خطابات خویش، بخشهایی از مثنوی را به معرفی این کتاب آسمانی اختصاص داده و به مسائلی همچون وصف قرآن، تمسک به قرآن، تدبیر در قرآن، طاعنان قرآن، قرآن و منافقان، قرآن و کوردلان، تصویر شیطان در قرآن، پیامهای قرآن شامل (امتحان، بشارت، انذار، امر، نهی، تجلیل، تحریض و تحقیر)، مفسران قرآن و... پرداخته است. در این نوشتار سعی شده است که به تبیین و توضیح این مباحث پرداخته، تا گامی- هر چند کوتاه- در نشان دادن جلوههای کتاب خدا برداشته شود.
خلاصه ماشینی:
"برخی از شارحان مثنوی، معتقدند که مولانا در این ابیات به حدیث «للقرآن ظاهر و باطن و مطلع»(11) نظر داشته، زیرا از بطن چهارم آن سوتر نمیرود و مطابق نظر محییالدین عربی میگوید کسی جز خدا آن را نمیداند: حرف قرآن را بدان که ظاهریست زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست زیر آن باطن یکی بطن سوم که دروگردد خردها جمله گم بطن چارم از نبی خودکس ندید جز خدای بینظیر بیندید تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین دیو آدم را نبیند جز که طین ظاهر قرآن چو شخص آدمیست که نقوشش ظاهر و جانش خفیست مرد را صد سال عم و خال او یک سر مویی نبیند حال او (دفتر سوم/4244 به بعد)مولانا قرآن و موازین الهی را «محکی» میداند که میتوانند عقل کمالطلب را از وهم خذلان نگر- خواستها و آرزوهای دنیایی- باز شناسند: بی محک پیدا نگردد وهم و عقل هر دو را سوی محک کن زود نقل این محک قرآن و حال انبیا چون محک مر قلب را گوید بیا (دفتر چهارم/2303 به بعد) و به استناد آیهی کریمهی «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین»(12) معتقد است که اگر قرآن با اعتقاد و درک کامل تلاوت نشود، باعث گمراهی صاحبان اندیشههای بیمارگونه و عاصیان منکر خواهد شد: زانک از قرآن بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدند (دفتر سوم/4210)و در جای دیگر به این موضوع اشاره دارد: در نبی فرمود کین قرآن ز دل هادی بعضی و بعضی را مضل (دفتر ششم/656)مولانا شباهت ظاهری واصلان و مردان حق را با مردم عوام به یکسانی ظاهری حروف مقطعه قرآن مجید و حروف الفبا تشبیه میکند و معتقد است که تفاوت این دو گروه را باید به چشم عقل مشاهده کرد؛ آنگاه متوجه آثار معجزه آسای باطن مردان حق و حروف مقطعه قرآن مجید شد: این الم و حم این حروف چون عصای موسی آمد در وقوف حرفها ماند بدین حرف از برون لیک باشد در صفات این زبون این الم وحم ای پدر آمدست از حضرت مولیالبشر هر الفلامی چه میماند بدین گر تو جان داری بدین چشمش مبین گر چه ترکیبش حروفست ای همام میبماند هم به ترکیب عوام اژدها گردد شکافد بحر را چون عصا حم از داد خدا ظاهرش ماند به ظاهرها و لیک قرص نان از قرص مه دورست نیک (دفتر پنجم/1316 به بعد) صاحب مثنوی سخنان ارزشمند گذشتگان را وسیلهی ادراک حقایق آیندگان میشمارد، همچنان که تورات و انجیل و زبور موید تعلیمات انسانساز قرآن مجیدند."