خلاصه ماشینی:
"3 اما نفر دوم،یک پیرمرد کر بود،پیرمردی که همیشه میگفت: «خداوندا کرم کردی،کرم کردی؛خرم نکردی!»این مرد که حاج اکبر نام داشت4وقتی به فکر مهاجرت از کرمان افتاد و از راه هند به اسلامبول رفت و در آنجا با میرزا آقا خان و شیخ احمد روحی حشر و نشر داشت و چون بساط آنها در آنجا درهم نوردیده شد،به تهران آمد و یا به قول پسرش عبد الحسین صنعتیزاده«حامل بستهای از سید جمال برای حاج شیخ هادی نجمآبادی بود»5 (1)-گمانم این نامه نزد آقای روحی باشد (2)-رجوع شود به تاریخ کرمان ص 488 (3)-رجوع شو به آثار پیغمبر دزدان تألیف نگارنده چاپ چهارم،مقدمه ص 70 (4)-پدر عبد الحسین صنعتیزاده مؤلف«روزگاری که گذشت».
(2)-اندیشهها ص 13 مقدمه (3)-اندیشهها ص 8،بنده باید عرض کنم که میرزا آقا خان درینجا شعر خواجو را تضمین کرده که گفته است: مرا تا چه کردم که چرخ بلند از آن خاک پاکم به غربت فکند خوشاباد عنبر نسیم سحر که بر خاک کرمانش باشد گذر به بغدار بهرچه سازم وطن که ناید بجز دجله در چشم من نباید فراموش کرد که در آن روزگار موج افکار نو از غرب به ایران میرسید،حالا چه آقا خان حامل این موج بود،چه دیگری،ناصر الدین شاه پیدایش این افکار را نتیجه کوشش سید جمال و میرزا آقا خان و امثال آنان میپنداشت چنانکه گفتهاند«هر وقت ناصر الدین نام میرزا آقا خان را میشنید از خشم پای بر زمین میکوبید و دلها خود را میگزید1 اما این توهم ناصر الدین شاه از آنجمله افکاری بود که فکر میکرد مردم دنیا برای این جمع شدهاند که بساط سلطنت او را درهم بریزند و بیشباهت به تصور صنعتیزاده نیست که پس از آنکه کودتای 1299 صورت گرفت و در همانروز حاکم کرمان میخواست او را اذیت کند."