چکیده:
بنیانگرایی یکی از نظریههای معرفتشناختی درباره ماهیت توجیه و معرفت
است که معرفت را دارای ساختاری دولایه میداند: لایهای از معرفت و توجیه،
غیراستنتاجی یا بنیادین است و لایهای دیگر، استنتاجی و غیربنیادین است که در
نهایت از معرفت یا توجیه بنیادین استنتاج میشوند. این نظریه از کهنترین
نظریههای معرفتشناختی است که حامیان برجستهای همچون ارسطو، دکارت،
راسل، لوئیس، و چیزم از میان فیلسوفان کلاسیک و معاصر داشته است.
بنیانگرایی قرائتهای متعددی دارد که اختلاف آنها عمدتا از دو چیز
سرچشمه میگیرد:
1) چگونگی تبیین ماهیت توجیه و معرفت غیراستنتاجی و بنیادین؛
2) چگونگی انتقال معرفت و توجیه بنیادین به باورهای غیربنیادین و
استنتاجی.
نظریه بنیانگرایی معرفت بهویژه نوع خطاناپذیر آن با نقدهای گوناگونی از
سوی حامیان نظریههای رقیب مانند نظریه هماهنگی و اعتمادگرایی معرفت
روبهرو شده است.
خلاصه ماشینی:
"این دیدگاه درباره ساختار توجیه معرفتی در نگاه نخست خرسندکننده مینماید و به نظر میرسد یکی از نتایج مهم آن پرهیز از دور یا تسلسل معرفتی است، چون اگر توجیه باورهای غیرپایه سرانجام از باورهای پایه سرچشمه نگیرد و پیوسته برای توجیه باورهای غیرپایه به باورهای استنتاجی دیگر استناد شود و هیچگاه به باورهای پایه ذاتا موجه پایان نیابد، معضل تسلسل در زنجیره بیپایان توجیه معرفتی باورها پیش میآید و دستیابی به معرفت ناممکن میشود و زمینه شکگرایی فراهم میآید.
پیداست که اگر باوری واقعا به گونهای باشد که فینفسه صدق خود را تضمین کند و از این رو، نیازی به باورهای دیگر نداشته باشد، ذاتا موجه خواهد بود و ما نیز کاملا موجهیم که آن را بدون دلیل و مدرک بپذیریم، چون هدف از توجیه یک باور، به تعبیری، تضمین صدق یا افزایش احتمال صدق آن باور است و فقط در این صورت است که میتوانیم مدعی شویم درباره امور گوناگون از معرفت و دانش برخورداریم.
اما اگر باورهای پدیداری پایه را بیانگر حالات روانشناختی و درونی شناسنده و باورکننده بدانیم نه گزارشهایی از وضعیت امور واقعی خارجی و آنها را در قالب عباراتی مشتمل بر افعال پدیداری همچون «به نظر رسیدن»، «نمودار شدن»، «احساس کردن» و «فکر کردن» بازسازی کنیم، باز هم لزوم وجود قراین و اطلاعات و آگاهیهای دیگر یکسره منتفی نمیشود، چون بهواقع، این افعال بر نوعی تطبیق و مقایسه میان موضوع ادراک شده و اشیای مشابه دیگر دلالت میکنند؛ مثلا به جای اینکه بگوییم «زغال سیاه است»، بگوییم «زغال سیاه به نظر میآید»، تلویحا این نحوه جلوه و ظهور زغال را با نحوه ظهور اشیای سیاه رنگ دیگر مقایسه میکنیم و شرایط کلی سیاه به نظر آمدن یک شیء را بر زغال تطبیق میکنیم."