خلاصه ماشینی:
"در طلب سفینهء فرخ پس از انتشار مقالهء شعر نغز و شعر بیمغز نامههای بسیار از ایران رسید که همه حاکی از التفات نگارندگان بود.
از این صاحبانکرم یکی مرحوم دانش بزرگنیا بود و دیگری محمود فرخ.
ولی فرخ جواب منظوم را محول به آینده کرد.
ضمنا بعرض میرسانم که جناب آقای نخستوزیر بنده را با کرم و بزرگواری خود نواخته و ممنون خود گردانیده شکر این نعمت را خواهم گفت و امید است که از عهدهء شکرش بدر آیم.
ز آنکه مرا در امید پاسخ منظوم دل بطرب گشت و کام چون شکر آمد.
تشنهء شعر گهر مثال تو بودم شعر نیامد ولی برات ز آمد.
*** چند مهم پیش،در جراید ایران آگهیی دلنواز بر نظر آمد: داد بشارت،کجا«سفینهء فرخ» باز درآمد ز چاپ و منتشر آمد.
در پی پیکم همیشه چشم بدر ماند، لیک بهر گه که پیککی ز در آمد، نه اثری دیدم از«سفینهء فرخ»، نز بر فرخ مرا یکی خبر آمد"