چکیده:
این مقاله درصدد طرح و حل تعارض ظاهر شده در کلام فیلون در باب
خداشناسی است. تعارضی که در واقع، ناشی از دو جنبه شخصیت او، یعنی
علاقه به دین یهود و فلسفه افلاطونی است.
مؤلف بر این اعتقاد است که مسلک تنزیهی (خداوند بدون صفات)
فیلون که خداوند را ماورای مثل افلاطونی و حتی فراتر از مثال اعلا میداند،
تحولی در مفهوم خدا در نزد فیلسوفان یونانی به وجود آورده است. او در عین
حال، از مذهب رواقی و آیین مضمونی برای جمع بین حضور همگانی و هر
جایی (تشبیه) حق در عین تعالی (تنزیه) و برتری او از خلق بهره جسته است.
بر طبق نظر بریه دو جهت فوق الذکر ناظر به یک سطح نیست، بلکه
یکی برتر از دیگری است؛ یعنی خداوند به لحاظ واقع و در حقیقت خویش،
مطلق است، اما هنگامی که از او به خالق و مانند آن تعبیر میکنیم، او را با
نوعی ارتباط و علقه لحاظ میکنیم و صفاتی تشبیهی به او نسبت میدهیم.
خلاصه ماشینی:
"اما اگر چنین خدایی نه تنها منافاتی با عبادت نداشته، بلکه کاملا با عالیترین لحظات پرستش سازگار است، پس چرا فیلون بر حفظ مراحل نخستین عبادت (ظواهر عبادات) پافشاری دارد و به همان انجذاب (در مراحل نهایی) اکتفا نمیکند؟ برای پاسخ به این سؤال، دلایلی درونی (باطنی) و بیرونی (ظاهری) وجود دارد، چون اولا، حالت انجذاب حالتی است نادر که در حیطه توان اغلب مردم نیست، بلکه غالبا برایشان نامقدور است، پس آیا بدین جهت باید بیشتر مردم از هر گونه ارتباطی با خدا (هرچند در قالب ظاهر عبادات) محروم بمانند؟ به علاوه، فیلون خود به لحاظ شخصی یهودیای متدین و عابد است، حال آنکه در حالت انجذاب و استغراق، فرد متدین از هرگونه تعلق شخصی، درونی و آیینی رها میشود و دینی شخصی و باطنی پیدا میکند و این خلاف شریعت و آیین و اتحاد سیاسی یهود است.
بدین سان، موسی علیهالسلام به عنوان صوفی مانند فیلون تأکید میکند که خداوند جدای از عالم است، در عین حال که داخل در هر چیزی است و همه چیز را پر کرده، در بر میگیرد، چرا که حضرت الوهیت در بعدی نامتناهی نسبت به روح قرار دارد و اگر تعبیر صحیحی باشد، خداوند همواره ورای روحی است که او را میجوید، در عین حال، روح نیز میداند که خود او و هر چیز دیگر در حضور خدایی است که همه چیز را در بر میگیرد، بلکه عین همه چیز است و دیگران در این بین چیزی نیستند."