چکیده:
در این مقاله به تحلیل یکی از مباحث مربوط به گفتمان هویتهای جمعی خرد
و کلان و رابطه آن با جهانی شدن میپردازیم و با بررسی برخی دیدگاههای کلاسیک
جامعهشناسی، و گفتمان پست مدرنیسم و نیز نظریه اندیشمندان متأخر، به نقایص
نظری و روش شناختی کار آنها اشاره میکنیم. هدف آن است که بدانیم چگونه، در
تحلیل این مسئله با اجتناب از یک سو نگری و مطلق انگاری پست مدرنیستها
و محققانی چون مانوئل کاستلز به یک دیدگاه تلفیقی که به نظر ما، با واقعیات جهانی
معاصر انطباق بیشتری دارد، نایل آییم. در این بررسی بر خلاف رویکردهای مذکور،
بر این باوریم که از یک سو، جهانی شدن، فرآیندی واقعی و غیر قابل اجتناب است
و جامعه بشری به سوی برخی الگوهای فرهنگی و سیاسی جهان شمول به مثابه یک
هویت عام حرکت میکند و از سوی دیگر، در کنار آن هویتهای خرد و محلی نیز در
حال احیا و بازسازی هستند و یافته اصلی مقاله حاضر در راستای تأیید مدعای فوق
خلاصه ماشینی:
"در این بررسی بر خلاف رویکردهای مذکور، بر این باوریم که از یک سو، جهانی شدن، فرآیندی واقعی و غیر قابل اجتناب است و جامعه بشری به سوی برخی الگوهای فرهنگی و سیاسی جهان شمول به مثابه یک هویت عام حرکت میکند و از سوی دیگر، در کنار آن هویتهای خرد و محلی نیز در حال احیا و بازسازی هستند و یافته اصلی مقاله حاضر در راستای تأیید مدعای فوق است.
با توجه به این که آرای دورکیم متأثر از دیدگاههای تکاملگرایی است، از این رو، به نظر وی، هنگامی که انسجام مکانیکی، جای خود را به انسجام ارگانیکی میدهد، هویت جمعی نیز از نوع خرد و محلی، به کلام متحول میشود، و به همین دلیل، دورکیم به جای طرح همزیستی یا توازی هویتهای خرد (مکانیکی) و هویت کلان (اندام واره) نظریه تکامل تدریجی یکی به دیگری را ارائه میدهد و این بدان معناست که در یک زمان، جامعه، شاهد مواجه شدن با یکی از این اشکال دوگانه هویت است.
از سوی دیگر، پست مدرنیسم با نفی جهانی شدن، امکان شکل گیری هرگونه هویت جمعی کلان را (بر خلاف نظریه اومای و گیدنز) ناممکن میداند، ولی به توازی و همزیستی هویتهای خرد و محلی خاص رأی میدهد و این پدیده را امری اجتنابناپذیر در جهان معاصر میداند."