چکیده:
از حکیم رفیعی قزوینی آثار اندکی باقی مانده است، اما همین اندک مشتمل بر نوآوریهایی است. در این مقاله به پنج نوآوری از این فیلسوف و عارف الهی پرداخته شده است، راجع به این مباحث:
1. درباره معنای کمال الهی در جنب جمال و جلال الهی، که وی برخلاف مشهور آن را نه مجموع جمال و جلال بلکه امری ورای آن دو گرفته و عبارت دانسته است از تمامیت ذات الهی به عینیت ذات و صفات و عینیت خود صفات با هم.
در ذیل همین بحث، حکیم رفیعی تعریفی از جمال و جلال ارایه می دهد که جامع تعریف فیلسوف و عارف است و خود این تعریف نیز خالی از ابتکار نیست.
2. در شرح عبارت «اللهم انی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک»، که او علاوه بر معنایی که در مرحله اول به ذهن می آید، معنایی ذکر می کند که حکایت از ذهن جوال و نوجوی او دارد.
3. در خصوص نفی ترکیب از ذات الهی و بیان اینکه ترکیب به هر نحوی که باشد، مستلزم امکان است، که او در این مساله برهانی اقامه می کند و در انتها می گوید که آنچه گفتیم در هیچ کتابی مکتوب نیست.
4. در توضیح این سخن حکما که تاثیر جسمی در جسمی دیگر نیازمند وضع و محاذات است، مراد از وضع و محاذات را نوعی اتحاد و اتصال می داند.
5. در نقد این سخن مشهور که اراده غیر از شهوت است و از همین رو، انسان گاهی چیزی را اراده می کند که متعلق شهوت او نیست و گاهی چیزی را مورد شهوت قرار می دهد که اراده اش بدان تعلق نگرفته است.
خلاصه ماشینی:
"در ذیل همین بحث،حکیم رفیعی تعریفی از جمال و جلال ارائه میدهد که جامع تریف فیسلوف و عارف است و خود این تعریف نیز خالی از ابتکار نیست.
»،یکی از نوآوریهای مورد بحث در این مقاله تفسیر حکیم قزوینی در خصوص همین صفت کمال است؛وی چنین میگوید:«اشتهر بین اهل العلم و الحکمة ان الکمال الالهی هو جمعه تعالی لصفات الجمال و الجلال و لذا لم یذکروا الصفات الکمالیة علیحده فی قبال الجمال و الجلال و لا ارضی بذلک و لا یقنع نفسی به،بل الامر کانه اجل و اعظم مما قالوا.
چنانکه از این عبارات پیداست،این فیلسوف عارف-برخلاف مشهور-کمال را نه مجموع جمال و جلال و تعبیری دیگر از آن دو بلکه امری ورای آنها میداند و معتقد است کمال که همان تمامیت ذات مقدس خدا و نبودن هیچ نوع نقص و قصوری در آن است،به صرف داشتن صفات جمال و جلال نیست-که تا این اندازه را فیلسوفان و عارفان دیگر گفتهاند-بلکه عبارت است از:عینیت ذات و صفات.
این تعریف نیز جامع تعریف فیلسوف و عارف است و وجه سبب بودن صفات جلال را برای قبض و هیمان آن میداند که عبد نظایر آن صفات را در خود نمییابد؛نه آنکه آن صفات از مقولهء قهر الهیاند.
منتهی امام با تدبیری این وقوف را ممکن ساخته است؛بدین صورت که آدمی به نحوهء قضیهء حقیقیه که در آن موضوع،حقیقت شیء است که دربرگیرندهء همهء افراد خارجی و ذهنی است،از خدا درخواست میکند و افراد نامتناهی اجابت را که در پی افراد نامتناهی سؤال میآید،واسطهء درخواست خود قرار میدهد و میگوید:خدایا من به حق همهء جوابهای بینهایتی که در پی سؤالهای بینهایتم از تو واقع میشود،از تو مسئلت میکنم."