چکیده:
در این مقاله دیدگاههای دو عارف بزرگ مسلمان و مسیحی، یعنی ابن عربی و
مایستراکهارت بررسی شده است.
مؤلف پس از بررسی اجمالی زندگی و آثار این دو عارف بزرگ، به تبیین تشابه آرای
آن دو در حوزه مابعدالطبیعه، خدای متعال و چگونگی خلقت عالم به دست خداوند و
غایت آفرینش و موادی از این دست میپردازد. مؤلف ضمن بررسی قوس صعود و نزول،
مقوله فنای آدمی را در خداوند تحلیل میکند. ابنعربی کلید رستگاری انسان را همان
فناء فی الله میداند. با توضیح مفهوم «انسان کریم» به مسئله تحول انسان در عرفان
مایستراکهارت پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"(Ibid: 1:157, 161)سرانجام، با یک مقایسه، مایستر اکهارت تجربه مستقیم و بلاواسطه را بهعنوان سرچشمه علم بیان میدارد: "اگر شخصی در خانهای که به طرزی زیبا رنگآمیزی شده زندگی کند، بقیه کسانی که هرگز داخل خانه نبودهاند، در واقع، ممکن است گمانهایی درباره آن داشته باشند، ولی کسی که خانهاش آن است، "میداند".
هیچ چیز نخواستن، یعنی شخص باید آنقدر از اراده مخلوقش آزاد باشد که وقتی وجود نداشت آزاد بود: " اکهارت استدلال میکند که مادامی که "اراده برآوردن اراده خدا را داری و آرزوی خدا و ابدیت را داری، فقیر نیستی، چون انسان فقیر کسی است که ارادهای دارد و آرزوی چیزی را ندارد.
(gelazenheit در آلمانی میانه و galassenheit در آلمانی مدرن) شورمن در حالی که استعمال بینظیر این اصطلاح را تحلیل میکند، ترجیح میدهد که آن را به "آزادگی و رهاشدگی" در انگلیسی ترجمه کند و نتیجه میگیرد که آن حاکی از چندین تصور کلیدی است: داوطلب بودن در خالی کردن از دو زندگی بیرونی و درونی (اشیا و تصورات)، مرگ، تشخص و تولد هستی به طور کلی، حل نشدن تفاوت بین موجودات مخلوق و غیرمخلوق، و بالاخره نحوه هستی خود هستی (Schurman: 210)به تمام اینها اشاره میشود.
شاید با اطمینان بتوانیم نتیجه بگیریم که ابنعربی موافق است- و این تعلیم را فهمیده- وقتی مایستر اکهارت تصریح میکند که: کسی که میخواهد تعلیم آزادگی [اجازه بودن دادن [مرا بفهمد باید خودش کاملا آزاد شود."