چکیده:
آنچه در این مقاله میآید گزارشی است از آرای حکیمان مسلمان، خصوصا اصحاب حکمت
متعالیه درباره روابط مابعدالطبیعه و طبیعیات و بررسی و نقد آنها. در بیان شواهد سعی شده است به
آثار استادان معاصر فلسفه اسلامی استناد شود تا نشان داده شود که این موضع هنوز هم طرفدار دارد
و صرفا رأی و نظر حکیمان پیشین نیست. این بزرگان معتقدند که همه علوم در اثبات وجود موضوع،
اصول متعارف و پارهای از اصول موضوعه خویش محتاج مابعدالطبیعهاند. از آن طرف،
مابعدالطبیعه در مسائل فلسفی محض هیچ احتیاجی به هیچ علم دیگری ندارد، هرچند در پارهای
از مسائل دادههای سایر علوم را به عنوان اصل موضوع تلقی میکند و صغرای استدلال خویش قرار
میدهد. در این مقاله، هر دو بخش این نظریه مورد بررسی و نقد قرار گرفته و بیان شده است که قبول
یا رد وجود خارجی اشیا و نیز اصول متعارفی مانند اصل امتناع تناقض، مستند به هیچ استدلال
برهانی نیست، بلکه انتخابی اولیه است که موافقان و مخالفان به یکسان میتوانند آنها را به منزله
اصل موضوع تلقی کنند. بنابراین، فیلسوف و غیرفیلسوف در این قبول یا رد یکسانند. علاوه بر آن،
در فلسفه تاکنون هیچ برهانی براثبات این امور عرضه نشده، بلکه برهان اقامه شده است که این امور
بدیهی اولیاند و نمیتوان آنها را اثبات کرد. در این مقاله، نکات دیگری که این بزرگان ادعا کردهاند،
مانند فرق قضایای فلسفی با قضایای علمی و امثال آن ارزیابی و نقد شده است.
خلاصه ماشینی:
"ثانیا، آیا اگر بنا به فرض فلسفه بتواند برهانی بر وجود شیء محسوس اقامه کند که از تصدیق حسی همان شیء استفاده نشده باشد، بلکه از راه علل یا آثار آن شیء به وجود آن راه یابد، و به اصطلاح، تصدیقی نظری کسب کند که فلان شیء محسوس موجود است، آیا همانطور که پیشتر مطرح شد، چنین شناختی یقینیتر و معرفتآموزتر است؟ و اگر چنین نیست، چرا سایر علوم برای مثال گیاهشناسی را در اثبات موضوع خویش که امری محسوس است و از بدیهیات ششگانه (فعلا به این نکته کار ندارم که همه این بدیهیات ششگانه بدیهی نیستند!)، محتاج و نیازمند مابعدالطبیعه بدانیم؟ اگر اثبات گیاه هم از طریق حس و تجربه میسر است و هم از طریق برهان، گیاهشناس به اندازه حکیم مابعدالطبیعی میتواند از راه حس وجود موضوع علم خویش را تصدیق کند و در پی شناخت احوال و عوارض آن برآید."