خلاصه ماشینی:
"برای صورتبندی مجدد آموزههای کلاسیک الهیات (classical theological doctrines)در پرتو علم چقدر مجال وجود دارد؟ اگر نقاط تماس میان علم و الهیات، تنها به پیشفرضها و پرسشهای مرزی ارجاع دارند، آنگاه به صورتبندی مجدد به ندرت نیاز خواهد بود، اما اگر بعضی نقاط تماس میان آموزههایی خاص و نظریههای علمی خاص (مانند ارتباط آموزه آفرینش با تکامل یا اخترشناسی) وجود داشته باشد و اگر پذیرفته شود که همه آموزهها از نظر تاریخی، مشروطند آنگاه علیالاصول امکان صورتبندی مجدد و توسعه مهمی که به آموزهها مربوط است ـ آنگونه که طرفداران مدل یکپارچگی اظهار میکنند ـ وجود خواهد داشت.
او تصاویر درخشانی را برای سخن گفتن درباره ارتباط خداوند با نظم طبیعت که ویژگیهای آن را علم آشکار ساخته است در اختیار ما مینهد، اما بر این باورم که ما علاوه بر این تصاویر ـ که پیوندی دلالتگر میان تأمل دینی و تفکر علمی فراهم میآورد ـ به مقولههای فلسفی نیازمندیم تا ما را برای وحدت بخشیدن به احکام الهیاتی و علمی به شیوهای نظاممند کمک کند.
آیا میتوانیم از عقیده سنتی درباره قیومیت الهی (sovereignty)دفاع کنیم و معتقد باشیم که آنچه برای دانشمند به عنوان تصادف رخ مینماید در واقع با مشیت خداوند کنترل میشود؟ و آیا اختیار انسان و تصادف در طبیعت، نمایانگر خود ـ محدودگری (self - limitation)قدرت و علم پیشین خداوند است که لازمه آفرینش این نوع عالم است؟ چگونه ما فعل خداوند در جهان را مطرح میسازیم؟ تمایز سنتی میان علل اولی و ثانوی، یکپارچگی زنجیرههای علی ثانوی (secondary causes) را که علم به مطالعه آنها میپردازد حفظ میکند."