خلاصه ماشینی:
این مقاله به توصیف یک مدل تحقیقاتی میپردازد که میتواند به عنوان مبنای سنجش سازگاری تصیمات متخذه در خصوص عوامل مختلف یک برنامه مورد استفاده برنامهریزان درسی قرار گرفته و بدینگونه عملیات برنامهریزی درسی را بهبود بخشد.
مشارکت معلمان و اظهارنظر آنان در اتخاذ تصمیمهایی از قبیل اینکه:به چه نوع مواد آموزشی اضافی نیاز است؟برنامه درسی جدید بایستی چگونه مورد ارزشیابی واقع شود؟مدت زمان لازم برای اختصاص به کلاس آزمایشگاه چقدر است؟تعداد مطلوب گروههای آموزشی چند نفر است؟و بالاخره اینکه در صورت بروز کمبود وقت چه بخشی از محتوای درس را میتوان حذف نمود؟ضروری به نظر میرسد.
6-به نظر شما کدامیک از انواع ارزشیابی مفیدتر است؟خود ارزشیابی،ارزشیابی توسط گروه و یا ارزشیابی معلمان از پروژهها و واحدهای کار؟احساس شما از شرکت در امتحانات و آزمونهای مکرر چیست؟ 7-از گروهی که هماکنون با ایشان کار میکنید،تا چه میزان رضایت و خرسندی دارید؟ آیا قرار گرفتن در این گروه را موافق مصالح آموزشی و منصفانه میدانید؟کار کردن در جمع کلاس یا در گروههای کوچک و یا به صورت انفرادی برای شما ارجحیت دارد؟ 8-آیا بر این باورید که اوقات شما در کلاس به نحو منطقی صرف میشود؟آیا تمایل دارید زمان بیشتری جهت کار مستقل روی موضوعات مورد علاقه در اختیار شما قرار گیرد؟ به نظر شما آیا کم کردن و یا افزودن به زمان کلاس لازم است یا خیر؟ 9-آیا نظم فیزیکی فضای آموزشی مورد قبول شما هست؟به نظر شما استفاده از نیمکتهای چند نفره و یا صندلیهای انفرادی باعث سهولت کار میشود؟آیا فضای کلاس تکافوی فعالیتهای کلاسی را میکند؟ همانگونه که مجموعه سؤالهای فوق نشان میدهد،تنها بررسی عامل نگرشها،از میان عوامل نه گانه کیفی برنامه درسی،در بر گیرنده جنبههای متعدد و متنوعی میباشد.