خلاصه ماشینی:
"تاقچهاش از آن شیشهای است که ماهیان خیالم در آنها به جنبوجوش مشغولند،و پنجرهها سهم من و گلدانهای شببوست.
و من دستی میخواهم که اگر دیوارها را بتکاند،آشیان شاپرکها را ویران نسازد.
من دستی میخواهم که هرروز آب ماهیان خیالم را عوض کن.
در خانهء من قفسی به در آویزان است که روی آن،گلدانی از گلهای همیشه بهار نهادهام پروانهها هر شب در آن آرام میگیرند.
و من دستی میخواهم که در را آهسته باز کند تا خواب در چشم آنها نشکند.
و من دستی میخواهم که این نیایشها را بچیند.
کسی را میخواهم که بنفشهها را غمگین نکند.
و من پرستاری میخواهم که به شقایقها شربت تبسم بنوشاند و نسیم راه رفتنش برای آنها تداعیگر بهار باشد.
و من کسی میخواهم که روی گور هر شقایق،یک مشت خاک پای پروانهها را بریزد و عصر هر پنجشنبه همراه من بر مزار آنها حاضر شود تا برایشان فاتحهء عشق بخوانیم."