خلاصه ماشینی:
"گر چه هرم داغ تابستان،کسالت ندیدن بچههای کلاس را مضاعف میبکند،ولی دوری از قیلوقال مدرسه،این حسن را هم دارد که ببه ما فرصت میدهد تا به خود فکر کنیم،به سالی که گذشت و حاصلی که داشت و آنچه در مسیر بودنهاوشدنها اتفاق افتاد.
این که چگونه توانستیم در محدودهء کلاس مطلق بودن خود را نفی کنیم و آن را و خستگی چشم و افسردگی را مقید سازیم.
توانستیم با شرایط کلاس، به هرگونه که بود،سازگاری کنیم و آن را نشانهء ضعف خود ندانیم،زیرا که تسلیم شدن و سازگار بودن،همیشه نشانهء ضعف نیست که گاهی ناشی از بزرگی طبیعت انسان است.
توانستیم تولد دوبارهء خویش را در پس هرشهریور و فراروی هرمهر ماه تماشا کنیم و بلوغ عاطفههایمان را در پایان هرسال و با نظارهء گلخندههایی که بر لبان شاگردان خود نشاندهایم،شاهد باشیم.
ما توانستن را در زمانی کوتاه به آنان که فکر میکردند نمیتوانند،آموختیم،و ای کاش آنها بتوانند آن را در راه زندگی بهتر به کار گیرند."