خلاصه ماشینی:
"با مارگیر و نظر همراه میشویم تا مارگیر، نظر را برای پیوند انگشتش، انگشتی که حلقه ازدواجش در آن است و گزیده شده به شهر و بیمارستان برساند، و فرهادی در همین گام اول چه با تجربه با نماد حرف میزند بیآنکه بخواهد به رخ بکشد.
فصل آخر فیلم، زمانی که مارگیر پول را به نظر میدهد برای پیوند انگشتش و زمانی که به سراغ او میآید برای پر کردن فرم بیمارستان و میبیند نیست، با لذتی حاکی از رضایت تنها حلقه نظر را با خود برمیدارد و دیگر هیچ نمیگوید.
نظر پول مارگیر را به ریحانه میدهد تا او یک چرخ خیاطی برای خود بخرد و کار کند، سپس به سراغ مارگیر میرود اما مارگیر ماشینی را فروخته تا پول ترمیم انگشت نظر را تأمین کند و تنها یک سری خردهریز دیگر مانده است."