خلاصه ماشینی:
"اما هنر چشمهای زاینده است و دولتی پاینده اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است هنرمند هرجا که رود قدر بیند و درصدرنشیند و بیهنر لقمه چیند و سختی بیند.
از روی اصل و نسب از حرمت داشتن مردم بیبهره نباشد و بتر آن بود که نه گوهر دارد و نه هنر.
اما جهد کن که اگر چه اصیل و گوهری باشی گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر که بزرگی هنرودانش را است نه گوهر و تخمه را و بدان که ترا پدرومادر نام نهند همداستان مباش.
نام آن بود که تو به هنر برخویشتن نهی که اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد صحبت هیچکس را بکار نیاید و در هر که این دو گوهر یابی چنگ در وی زن و از دست مگذارکه وی همه را بکار آید."