چکیده:
در این مقاله، نویسنده به نقد و بررسی دیدگاه رونالد دورکین (Ronald
Dworkin)میپردازد. دورکین، یکی از نظریهپردازان لیبرال معاصر است. به نظر
وی، برای آن که لیبرالیسم در ادعای بیطرفی خود صادق باشد، باید اولا، از
ترجیح هرگونه تصوری در باب خیر پرهیز کند و ثانیا، هیچگونه تصوری درباره
شخصیت انسان نداشته باشد. از این رو، اقدام به تأسیس اصلی میکند که اساس
لیبرالیسم را تشکیل میدهد. این اصل عبارت است از «اصل توجه و احترام
یکسان»؛ به طوری که از هیچ اصل پیشینی اخذ نشده است و بنابراین، خودبنیاد
است. بر این اساس، دولت باید با مردم به طور برابر رفتار کند.
آنگاه وی میان موهبت و بلندهمتی، تمایز قائل میشود؛ به این صورت که طرح
توزیع مجدد، گرچه نباید نسبت به موهبت، حساس باشد، ولی باید نسبت به
بلندهمتی، حساس باشد.
در ادامه بحث، به ترجیحات درونی و بیرونی اشاره میشود. بر مبنای دیدگاه
لیبرالی، ترجیحات درونی محاسبه نمیشود؛ چون مستلزم «محاسبه مضاعف» است،
ولی لحاظ ترجیحات بیرونی به منظور رعایت اصل توجه و احترام یکسان لازم است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین، اندیشه بازار آرمانی تضمین شده، بدینمنظور به کار میرود تا میان ترجیحات و بلندهمتیهایی که به انسان به عنوان شخص و عامل تعلق دارد، تمایز ایجاد کند و آن دیگر خصوصیتهای زندگی را که به آنها به صورت اتفاقی و فرعی نگریسته میشود اختیار کند و بدینترتیب است که میتوانیم از دیدگاهی که قادر نیست به طرز غیر جانبدارانهای میان شخص، خواستهها، ترجیحات و بلندهمتیهایش از یک سو، و موقعیتهای وی از سوی دیگر، تمایز ایجاد کند، دوری گزینیم؛ زیرا این امور باید به نظریه خاصی در باب شخصیت توسل جویند.
آخرین جنبه دیدگاه دورکین در باب اینکه چگونه لیبرالیسم میتواند بنیان نظریهپردازانه استواری بدون پیشفرض گرفتن تصوری از خیر یا نظریه خاصی در باب شخصیت ارائه کند، و من در صدد بررسی آن هستم، ادعایی است که از سوی پارهای از منتقدان صورت گرفته است؛ مبنی بر اینکه دولت بیطرف توأم با توزیع مجدد و برابری منابع، همراه با اقتصاد بازار، در واقع برخی از ارزشها را در مقابل دیگر ارزشها ترجیح داده، در نتیجه نمیتواند ادعای بیطرفی خود را حقیقتا به اثبات رساند.
اگر بنا بود دلیل محاسبه مضاعف، پیشنهاد شده از سوی دورکین را برای نادیده گرفتن هر نوع ترجیحات بیرونی، اعم از نوعدوستانه یا خصمانه بپذیریم؛ در این صورت همجنسگرایان، به عنوان مثال، تمام ترجیحات ûB در جامعه، در اقلیت ناچیزی قرار میگرفتند و دولت صرفا میتوانست با ترجیحات درونی مبارزه کند؛ قهرا از آنجا که اصلاح قانون فقط برای گروه ûB ترجیحی درونی است، دشوار است درک اینکه چگونه قانون در جامعهای لیبرال که ترجیحات بیرونی مبتنی بر بنیادهای نظاممند را نادیده میگیرد، همواره قابل اصلاح باشد."