خلاصه ماشینی:
البته این قبیل کتب خالی از دلمشغولیهای مذهبی یسوعیون بود و همة آنها به مردم میآموختند که در این سرزمین آرمانی و مثالی، تنها تقوی و فضلیت، مایة شرف آدمی است و فقط شایستگی و حسن خدمت ملاک ارتقاء به مقام اشرافیت است، عمال دولت وظیفهشناس و دارای حس مسئولیتاند، مالیاتها سبکاند و بیزحمت وصول میشوند و در سپاهگیری به رعیت ستم نمیرود، مردم که بخردانه به کار کشاورزی میپردازند، زندگانی خوشبخت و آرامی دارند، مذهب آنان همان اخلاقی است که کنفوسیوس تعلیم میکند و بر این اصل بزرگ استوار است که: «به دیگران مپسند آنچه بر خود نمیپسندی»، این مذهب یا اخلاق میآموزد که بخشاینده و با گذشت، مرد احسان و ایثار، بشر دوست، و اهل تسامح و رواداری باید بود، نگاه داشتن پاس پدر بیش از هر کس دیگر بر پسر واجب است، سلطان باید رعایا را چون فرزندان خویش دوست بدارد و خود پرهیزگار و با تقوی باشد تا رعایا ازو سرمشق و عبرت گیرند.
ولتر که آسیا را بسیار خوب میشناخت و واقعا دوست داشت، از روحالقونین انتقادهای سخت کرد و نظر داد که مونتسکیو غالبا از آسیا به بیحرمتی سخن گفته است و نیز از اینکه مونتسکیو در روحالقوانین ترکان را ابلهانه ریشخند میکند و در باب سنگدلی استبداد عثمانی به مبالغه و اغراق سخن میگوید، ناخشنود و گلهمند بود و تهمتهای هراسناکی را که بر ژاپنیها و چینیان میبستند، ناروا و عاری از حقیقت میدانست و خاصه با نظرات مونتسکیو در باب استبداد دول شرقی، به ویژه چین، موافق نبود و آن همه را گزافه میپنداشت و حتی ازین نظر مونتسکیو که حکومت چین را از جمله حکومتهای مستبد و خودکامه شمرده بود، برآشفت.