خلاصه ماشینی:
"اهمیت تاریخی ژانر استعاره در این بود که صراحت و وضوح را وارد نمایشنامهنویسی قرون وسطی کرد و وظیفه ایجاد چهره تیپیک را در مقابل تئاتر قرار داد.
روایتی وجود دارد مبنی بر اینکه ریچارد بربدج، هنرپیشه بزرگ تئاتر تراژیک انگلستان که همولایتی شکسپیر نیز بود او را مورد حمایت قرار داده است.
اما اگر در تئاترهای رمزی مذهبی که در میان تماشاچیان اروپایی قرون وسطی،معروفیت و محبوبیت داشت،سرنوشت جهان به شکلی استعاری نشان داده شده بود، در عوض دستنویسهای تاریخی به سمت مسائل ملی میهنی که در مرکز آن سرنوشت کشور قرار داشت جهتگیری شدند،مسائل قانونگذاری،حق سلطنت و حیات اجتماعی که به طور آشکار معاصران شکسپیر را که هنوز در خاطر خود حوادث اغتشاشات خونین فئودالی را به یاد داشتند نگران میکرد.
موضوع دشمنی خانوادگی که مانع به هم رسیدن عشاق میشود از موضوعاتی بود که به اندازه کافی در ادبیات قرون وسطی به آن پرداخته شده بود اما در دورهء رنسانس که حق انسان برای دستیابی به خوشبختی و انتخاب آزاد را از اهداف زندگی میداند مفهومی خاص پیدا میکند.
این مسئله نه فقط به اینکه ژانر اصلی او تراژدی است مرتبط میشود بلکه با خصوصیات کلی دیدگاههای شکسپیر در دوره پختگی او نیز هماهنگ است که در آن نیمروز تابناک و نورانی جای خود را به سایههای زننده (به تصویر صفحه مراجعه شود) شبانه میدهد.
در این حکم،اسم لرد ساوت همپیتون نیز بود که به حبس محکوم شده بود،کمی قبل از این جریان شکسپیر تراژدی«ژول سزار»را مینویسد که در مرکز آن،جریان توطئه سیاسی و سرنوشت غمانگیز بروت قرار دارد که کشتن ظالم را از جوانمردانهترین اقدامات میداند اما موفق نمیشود ظلم و استبداد را نابود کند."