خلاصه ماشینی:
"از غربت سروده ها عباس باقری اشاره: 1 از این جهان تاریک و تلخ همینها را آموختهام: عاشق باشم اما، عشق نورزم پرندهها را از آسمان، به آشیانه فراخوانم و صدایم را هر بامداد برای دیوارها، پست کنم.
از این جهان لال که در بایگانی آوازها پرندههایش را از یاد برده است همینها را فقط به من یاد دادهاند.
به خانه باز میگردم از کنار پنجرة تاریک، رد میشوم و دعا میکنم باران هرگز از آسمان چرب نبارد.
به ناگزیرت میبینم: در انتخاب پیادهرو خرید آفتاب و سنجاق سر نگریستن به اشیاء تبسمهای عادت رفوی پیراهن کشیدن پردهها، بستن پنجره و شنیدن تصنیفهایی که غربت انسان را، شفاف میکند به ناگزیرت پاس میدارم از آن رو که نه تو را دیدهام نه ششهایم از تلفظ نامت ورم کرده است ای واژة مقدسی که هزار سال است از یاد رفتهای."