خلاصه ماشینی:
"ققنوس مرا سوز تو در دام گرفته است تو کوثر آرامش و لبخندی و هر شب خورشید در آغوش تو آرام گرفته است طوبای دلاویز فلک، نخل نجابت در سایة سرسبز تو اندام گرفته است افلاک فقط یک تپش از نبض تجلی است این جلوه به نام تو سر انجام گرفته است به بارگاه حضرت ابوالفضلالعباس (ع) بر ساحلی غریب، تویی با برادرت در شعلة نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقاری، خاموش و بیقرار، طوفان گرگرفتة صحرا برادرت ماهی و از قبیلة خورشید اهل بیت یک جا تو میدرخشی و یک جا برادرت چشمش به مشک توست جگرگوشة عطش حالا تو بیقرارتری یا برادرت؟ وقتی که چشمهای کریمت به خون نشست دیگر نداشت تاب تماشا برادرت میکرد غرق بوسه جبین شکسته را بر دامنش گرفته سرت را برادرت اینجا حدیث تشنگی از جنس دیگری است اینک تو تشنهکامی و سقا، برادرت!"