خلاصه ماشینی:
"از قضا همانگونه که مارکسیستها در این امر منازعه دارند که آیا عصر فراسرمایهداری اجتنابناپذیر است یا بستگی به انتخاب انسان دارد،در پسامدرنیسم نیز واضح نیست که آیا مدرنیته هم اکنون و به طور اجتنابناپذیری خود فرسده شده یا اینکه نیاز به محرک مداوم سخندرایی پسامدرنیستی است تا آن را با شتاب به گور بسپارد.
او در چند صفحه بعد در دفاع از مفهوم علم فاقد پیش فرض یا آغازی ناگهانی برای منطق(چرا که علمی بر پایهء پیش فرضها بنا میشود،خود بنیانبخش نیست و در این حد غیرعقلانی است و یا صرفا نسبت به چیزی بیاساس عقلانی است)،میگوید:همه چیزی که حضور دارد صرفا تجزیه است،چیزی که میتواند امری گزافی تلقی شود،آن را که بنا داریم اندیشه کماهی اعتبار کنیم.
او به ما میگوید که محتوای هنجاری عقل انتقادی) kitirktfnunrev (میباست از"مأوا جستن بالقوه عقلی در کنش روزمره حاصل شود"/(30)اما این سؤال برای خواننده مطرح میشود که"چه امر عقلانی بالقوهای"؟اگر محتوای هنجاری از چیزی برون میآید که آن را جامعه در کنش روزمره خود به مثابه امری که از نظر هنجاری صحیح است در نظر میگیرد،پس نظریهء هابرماس صرفا در خدمت اثبات پیش داوریهای ماست.
"خطا"را(یعنی شیوههای ناصحیح گفتگو را)حذف میکند،یا شرایط عقلانیت خود را تقویت میکند،نکته دیگر این که تا آن حد که جامعهشناسی زبانشناختی در برابر طبیعت قاعدهمند("کاری")خود موفق میشود گفتمان غیر اجباری را روا دارد کثرت ریشهای تفاسیری را تحریم میکند که مشخصه بحرانهای بسیاری است که هابرماس درصدد رفع آنهاست."