خلاصه ماشینی:
"ضغیم السلطنه هم در کالسکه خودش بود وارد در باغ شدیم با جناب منشی باشی حضور حضرت والا شرفیاب شدیم هم با جناب سردار هم با بنده روبوسی نمودند جناب سردار دستشان را بوسیده بنده دستشان را بوسیدم بعد اذن جلوس فرمودند خیلی از فرنگستان صحبت فرمودند قدری از حضرت والا شعاع السلطنه گله نمودند معلوم است خیالشان سفر فرنگستان است و نماندن در اصفهان شهد الله با وضع مجلس دیگر حکام بهیچ درد نمیخورند یعنی تماما مجلس است فرمودند قلیان برای سردار آوردند کشید خیلی اظهار مرحمت فرمودند بعد از رکن الملک و ملاباشی آمدند نشستند یکساعت حضورشان طول کشید خواستند دیدن جناب سردار اسعد خانه آغاباشی تشریف بیاورند استدعا نمودند باید حضرت والا زحمت بخودش ندهد چون خیال داریم عصر برویم موقوف فرمودند دو سه تا از پسرهایش هم در اطاق جنب بودند."