خلاصه ماشینی:
"علم اخلاق و فلسفه اخلاق بهطور کلی علم اخلاق به هستیهایی که تحت قدرت و اراده و اختیار ما است،تعلقمیگیرد و به بیان دیگر موضوع علم اخلاق هستیهای مقدر است(از آن حیث که این امورمتعلق حسن و قبح و بایستی و نبایستی قرار میگیرند).
لیکن با تحلیلی که در باب مفاهیم و تصورات به عمل آمد باید گفت معنا ومفاد این تعبیر این است که«این هستی مقدور خاص با انسان رابطه ضروری دارد و آن فقط بهعلم و اراده انسان بستگی دارد»یا بهطور خلاصه«این فعل خاص با انسان رابطه ضروریدارد»یا«اراده من به انجام فعل خاص تعلق گرفته است».
بدیهی یا نظری قضایای اخلاقی از قبیل«عدل خوب و بایسته است»و«ظلم قبیح و نبایسته است»جزوقضایای ضروری و بدیهی اولیه است چرا که صرف تصور موضوع و محمول و نسبت آن دوبرای اذعان بدانها کافی است(و البته این امر نیز برمیگردد به عوارض ذاتیه بودن محمولاتاین دسته از قضایا نسبت به موضوعاتشان).
8. مباحث منطقی پرسش هیوم:«بایستی»،«استی»و«هستی» مسالهای را که هیوم مطرح ساخته است در قالب دو اشکال و مساله جداگانه قابل طرح&%01017FANG010G% است:مساله نخست این است ک هرد علومی مانند فلسفه یا علوم دیگر ما برای ساختن قضایاو ارتباط موضوع و محمول از رابطه خاص«استی»سود میبریم مثلا میگوییم:«انسان دارایاختیار است»،«خداوند عالم است»و یا آنکه از«هست»سود میبریم و میگوییم«خداوندهست».
خلاصه ما میتوانیم براساس همگونی وهمسنخی هستی با بایستی،از مقدمات حاوی هست و است به نتیجه بایستی واصل شویم ودر طریق این استنتاج هیچ تفاوتی میان اشیا-هستیهای نامقدور-و افعال-هستیهایمقدور-وجود ندارد."