خلاصه ماشینی:
"چنین فیلسوفی آیا میتواند از این لحاظ اطمینان داشته باشد که اگر به همکاران خویش اظهار کند مختصری بیش از آنان در باب عوالم مافوق محسوسات و یا عالم معنوی میداند بدون شک گفتهاش باین شرط مفهوم همکارانش واقع خواهد شد که از معنای تاریخی و یا به عبارت بهتر از معنای اجتماعی سیستمهای فکری که همکارانش به او آموختهاند سخن براند،زیرا که این سیستمهای فکری را به نظر اینان باید در«زمان خاص خود آنها»و«در محیط اجتماعی خاص خود آنها»دوباره قرار داد و این روش.
زمان و زمانهء خود داشته،قابل توجیه و تبیین بکمک صرف عوامل مذکور در فوق نیست،چرا که بالاخره میباید انسانی بنام سهروردی وجود مییافت و فردیت معنوی نظیر آن وی میداشت(فردیت که غیر قابل پیشبینی است و نامش از در همگیری روابط علی و معلولی نیست)یا کشف این حقیقت را میتوانست که نسب حکمای اشراق(اشراقیون)به خسروانیون میرسد و خسروانیون پیشتازان اشراقیون هستند و تقدم و تأخر این دو این امر را همچون اتفاقی تاریخی قلمداد کند.
ولی حقیقت این است که اندیشهء مزبور بیشتر به اندیشهء غلظت روحانی3 فرقه حکمای افلاطونی کمبریچ که تقریبا مقارن روزگار ملاصدرا میزیستهاند،شباهت دارد نتایج مترتب بر چنین وضعی بسیار است،در روزگار ما مکتب کاذب روحیون4در مقابل مکتب دروغین مادیون قرار گرفته و ناتوان از ادراک امور معنوی است و به همین سبب است که میبینیم برخی حکمای الهی اروپای غیر ما شبه مسئلهء پاک کردن حقایق دین از رنگ و شایبه اساطیری را برای خود مطرح کرده و دست و پای خود را در پوست گردو گذاشتهاند."