خلاصه ماشینی:
"چاووش باران چندیست چاووش باران،کوچیده از این حوالی پیوند برگ خزان را،باور کنید ای اهالی در پشت دیوار خانه،از کوه و جنگل خبر نیست هم جای خورشید سبز است،هم جای آیینه خالی در قریهمان چشمهای بود،آن هم پس از کوچ باران خشکید و آبی نماندهست،در کوزههای سفالی با آنکه همچون پرستو،حجم قفس را شکستیم ما را ندادند اما،بهر پریدن مجالی قسمت شود چند روزی،بارانی و سبز باشیم قسمت نباشد بمیریم،در حومهء خشکسالی تشنهء عشق دیده زین سوگ،بی حساب گریست دل ز آشوب و اضطراب گریست تا گل زخم بر تنت خندید بر سر نعشت آفتاب گریست باد تا قصهء تو گفت به ابر مویه سرداد و با شتاب گریست دل،سراغ تو را از آب گرفت شد خجل آب و،در جواب گریست چشم گهواره در غم اصغر سرخوش از لایلای خواب گریست دستهای بریدهء عباس(ع) ماند بر خاک و مشک آب گریست در و دیوارهای کوفه و شام در غم دخت بو تراب گریست تشت گلگون شده ز خون حسین(ع) زار در مجلس شراب گریست تشت گریان شد از برای سرش؟ یا شفق بهر آفتاب گریست در غم آن شهید تشنهء عشق دیده بی منت ثواب گریست"