چکیده:
مقاله حاضر با طرح برخی از الگوهای تعامل دستگاههای دینی یا دین با دولت،که توسط جامعهشناسان غربی تنظیم شده است،ضمن بررسی الگوهای تعامل دو وجهی اسمیت،پنج وجهی پانیکار، سه وجهی وبری و چهار وجهی وبر-رابرتسون،که همگی به نوعی روابط دین و دولت در مغرب زمین را به تصویر میکشند،کوشش میکند با استفاده از نتایج بررسی مقایسهای الگوهای مذکور و ترجیح الگوی «وبر-رابرتسون»،نوع پنجمی از تعامل بین دین و دولت را عرضه کرده و سپس از طریق آن مصادیق تاریخی مناسبات دستگاههای دینی و دین با دولت در تاریخ ایران را تا دوره قاجار تبیین و ارزیابی نماید. 2L بشر در طول تاریخ و در سراسر عالم،«دینی»بوده است.هیچ فرد و اجتماعی را نمیتوان یافت که حیاتی فاقد تجربهء دینی و تاریخی بدون«اله»را سپری کرده باشد.حضور فراگیر دین-در طول تاریخ و در پهنای جغرافیا-باعث گردیده که بسیاری از دینشناسان و دینباوران بر فطری بودن آن تأکید نموده و اذعان نمایند که نهاد بشر با دین سرشته است.(الیاده/خرمشاهی 1372،122)تارخی بشر گواه این مدعاست که با زائل شدن صورتی از اعتقاد دینی در میان مردمی،صورت دیگری پدید میآمده و جای دین منسوخ را میگرفته است.بیآنکه بخواهیم بر اثبات فطری و یا طبیعی بودن دین اصرار ورزیم،در بسیطترین صورت چنین میتوان گفت که:انسان به نحو چارهناپذیری به انواع و اقسام
خلاصه ماشینی:
"شناخت صورتهای متفاوت تعامل،از طریق جستجوی تاریخی واقیعتهای محقق،و دستهبندی آنها در طبقات متمایز و بالاخره ساخت و معرفی الگوهایی که بتوانند مصادیق خود را بخوبی از هم تفکیک کرده و در عین حال،هیچ نمونهء تاریخی را فرونگذارد،مسیری است که این تحقیق قصد پیمودن آن را دارد و در صورت توفیق، راه را برای مطالعات عمیقتر نظری پیرامون مناسبات دین و دولت همراه مینماید.
بر حسب این نوع طبقهبندی،تعامل میان دین و دولت میتواند دو حالت کاملا متضاد بخود بگیرد: *-«دین دولتی» (State Religion) که تعبیری نزدیک به«قیصر-پاپیسم» (Caesaropapism) دارد و منظور از آن شکلی از مناسبات است که دولت حاکم، دین غالب را به عنوان یک ابزار ایدئولوژیک در اختیار میگیرد.
ما برای تکمیل و تطبیق این مدل با شرایط تاریخی مطالعهء خویش،مناسبات مبتنی بر«تقابل»میان دین و دولت را نیز به عنوان نوع پنجم این الگو به آن افزودیم؛که نهایتا در مدل پنج وجهی زیر قابل ارائه گردید:11 قیصر-پاپیسم منظور از مناسبات«قیصر-پاپیسم»نوعی از روابط میان دین و دولت است که در آن،سلسهء پادشاه و یا دودمان حاکم،خود را صاحب اقتدار سیاسی و اقتدار دینی بطور توأمان میداند.
اراستیانیسم اراستیانیسم اشاره به تعاملی دارد که در عین وجود تمایز و تجزی میان نهاد دینی و نهاد سیاسی،دولت یا پادشاه تفوق و برتری کاملی نسبت به دین،مؤسسات و علمای جز به برهههایی کوتاه و گذرا در تاریخ ایران محقق نگردیده است: -پذیرش نوعی تجزی در حوزهء عمل دین و سیاست *-شکلگیری دو نهاد مستقل که متولی نظارت بر کارکردهای متفاوتی باشند بعلاوه حکومتهایی که هیچ آرمان دینی را تعقیب نمیکنند و هیچ خاستگاه دینی برای مشروعیت حاکمیت خویش نمیجویند را نیز شاید بتوان به شکلی با این الگو قرین دانست."