خلاصه ماشینی:
"گفتید:«ذلت»؛گفتم:«هیهات!» اینک صحرایتان را از اجساد قطعه قطعه یاران و برادران و فرزندانم پر کردهاید و به اسبهایتان سم تازه میکوبید تا بر بدنهای پارهپاره ما بتازید.
میدانم دلهایتان از کینههای بدر و خندق انباشته است که این چنین دشت را از خونم و خون پاک یارانم سیراب کردهاید.
شاید هم داغی را که سخنان مادرم در مسجد مدینه بر دلهای تیره شما نهاد،با خون گرم نوزادم فرونشاندید.
حالا که همهء کینههای کهن را در هیأت لشکری اینچنین خونخوار فراهم آوردهاید و به سراغمان آمدهاید تا بکشید و مثله کنید و در زیر سم اسبهایتان، استخوانهایمان را خرد سازید،من فرزند رسول خدا،با زبان جدم،مادرم،پدرم،برادرم و یاران به خون غلتیدهام،نفرینتان میکنم.
اما پیش از آنکه ننگ و نفرینم،که عذابی ابدی است، شما و تبارتان را در خویش گیرد،دوباره به رحمت، زبان به نصیحت میگشایم که ای سپاهیانی که در خیال،چشم به راه بشارت بهشتاید،لهیب دوزخ در انتظارتان است."