چکیده:
نویسنده محترم،مقاله را با بیان پنج نکته به مثابه پیشدرآمد آغاز کرده،سپس در بخش دوم،تکثرگرایی دینی را،از هشت حیث،به لحاظ مقام ثبوت و اثبات و پیشینه و پسینه،قابل نقد و نقض دانسته است.در بخش سوم نیز تبعات فلسفی و لوازم کلامی مبانی و بناهای پلورالیزم دینی را مورد بحث قرار داده است. جواز اجتماع نقیضین،خودبراندازی تکثرگرایی، تحقق اجماع بر بطلان مسلمات اسلام،امتناع ایمان (اسلامی)،عدم حجیت نصوص دینی،انکار حکمت الهی،نفی نقش هدایتگرانه دین،جواز و رواج بدعت، تعطیل و انعطال شریعت،نفی عصمت انبیاء،انکار جهانی بودن رسالت اسلام،و کمال و جامعیت آن،و نیز انکار خاتمیت و ناسخیت وحی اسلامی،ازجمله لوازم پلورالیسم دینی بشمار آمده است.
خلاصه ماشینی:
"و با توجه به اینکه مؤلف،هیچ حدیقت و مرز و میزانی برای ادیان،تجربههای دینی و فهمها و تفسیرهای به رسمیت شناخته شده،نمیشناسد چنانکه از«رؤیا تا شنیدن بویی و بانگی،و از دیدین رویی و رنگی تا احساس اتحاد با کسی یا چیزی و تا کنده شدن از خود و معلق ماندن در هیچ جایی!،تا تجربهی عظیم معراج پیامبر»5،همه و همه را«عین وحی حق» انگاشته که«چیزی از وحی کم ندارد»6و در نتیجه همهی آنها میتوانند حق و حجت باشند اکنون با توجه به اینکه تفاوت بسیاری از مدعیات دینها و دینوارهها از نوع تقابل«تناقض»میباشد،آیا میتوان پذیرفت که طرفین نقیض،حق و صحیح باشند؟مثلا میتوان ملتزم شد که هم«عدم اعتقاد به خدا»(نزد برخی دینوارهها)،هم اعتقاد به اقانیم سهگانه (نزد مسیحیان)و هم اعتقاد به ثنویت(نزد زرتشتیان)،و هم اعتقاد به خدای واحد(نزد مسلمانان و یهودیان) همه،حق و صحیح است؟ بدیهی است،وقتی میگوییم مبدء،یگانه است یعنی دوگانه و سهگانه نیست؛و اگر مبدء،دوگانه یا سهگانه است،یعنی یگانه نیست،و این روشن است که نمیتوان بر موضوع واحد(مبدء)،محمولهاهی متناقض را حمل کرد و الا به فرض محال بدیهی البطلان«اجتماع نقیضین»تن در دادهایم.
عدم ملائمت مبانی و بناهای پلورالیسم با نقش و برنامههای هدایتی خداوندی،به تعبیر دیگر نیز قابل تقریر است و آن اینکه: اگر فهمهای آدمیان از متون دینی بالمره متنوع و متباین است(مبنای نخست)03،اگر تفسیرهای مواجهات با تجارب دینی نیز یکسره متکثر و متضاد است(مبنای دوم)13و دین و تجربهی تفسیرناشدهیی ندارمی و همهی ادیان و تجربهها دستخوش تفسیرها23و احیانا به یکسان تحریفها شدهاند،و اگر جدالها و جدلها میان کفر و دین،و شرک و توحید، جنگ زرگری و صنعت و حیلت و نعل وارونه زدن و لعب معکوس کردن است33،و اگر ره مقصد بردن بر حصب تصادف و حتا به تقلید و دروغزنی،نه به تحقیق و بصیرت،میسر است!،و مبدء و مسیر در اینجا حکمی مستقل ندارند43اگر همهی امور عالم ناخالص است،نه تشیع اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن،و همهی منزلات وحیانی و واردات شرقانی، یکسره ذهن آلوده شده،و حق خالص،مصداق خارجی ندارد53!و اگر..."