خلاصه ماشینی:
"باز هم،چشم به راه آثار دیگر شما هستیم و بخشی از مقدمهی مقالهتان را باهم میخوانیم: «گاه از خود میپرسیم:چرا اغلب مدارس،هرگاه اولیا کودکان را احضار میکنند،تنها قصد شکایت و نشان دادن ضعف و بیانضباطی کودکان را دارند؟آیا به راستی،ما مربیان،در وجود دانشآموزان هیچ نکتهی مثبت و امیدوارکنندهای نمییابیم،تا یکبار پدر یا مادر آنان را به مدرسه بخوانیم و با نهایت خوشحالی اعلام کنیم: -خانم،آقا،پیشرفت فرزند شما واقعا چشمگیر است و باید به شما،به خاطر این موفقیت تبریک گفت.
بسیاری از فرهنگیان عزیز،همچون شما زوج بزرگوار،خاطرات زیادی از خدمت در روستاهای دور از شهر دارند و خواندن نوشتههای شما،قطعا برای آنها نیز یادآور خاطرات مشترکی است،پر از تجربه و ایثار.
با توجه به محدودیت صفحات مجله،از شما دوست فرهیخته تقاضا داریم که این خاطرات زیبا را اندکی فشردهتر برایمان بنویسید،تا در مجلهی خودتان از آن استفاده کنیم.
نصف بیشتر راه را طی کرده بودم که رسیدم به جایی که جلوی پایم هفت هشت متری از جاده گل بود."