خلاصه ماشینی:
"به محض ورود با صدای بلند و لرزان،محکم و قاطع که منجر بلرزش بدنم میشد فریاد زدم جناب استاد، جناب استاد این چه مسخره بازی است این چه رسم دانشجویی است این چه رسم رفاقت و دوستی است که آقای کنزی در پیش آقای دکتر مشاغی رئیس مؤسسه از من بدگویی کرده است؟در این لحظه همه افراد کلاس اعم از دختر و پسر مات و مبهوت بمن مینگریستند و سکوت مطلق کلاس را فراگرفته بود،دختران کلاس انگار دچار شوک شده بودند.
وقتیکه من این نقش را ایفا میکردم همه از یکدیگر میپرسیدند که آیا بشارتی فرا اختلال حواس پیدا کرده است؟ یا تعادل روانیاش بهم خورده است؟ و یکی از دانشجویان برفیق بغل دستیاش میگفت که بله،من هر روز میبینم که آقای کنزی نزد رئیس مؤسسه میرود.
حتما بشارتی فربد گفته است و او حق دارد که عصبانی شود وقتیکه این حرفها را میشنیدم خندهام میگرفت و برای اینکه بتوانم جلوی خندهام را بگیرم دستم را بصورتم بردم تا کسی متوجه خندهام بقیه در صفحه 84 تریای دانشکده!"