خلاصه ماشینی:
"حاجت به تکرار نیست پیش از آنکه فرمان مشروطه امضاء شود جمع زیادی از مردم وطن مادر سفارت انگلیس متحصن بودند و امکانات فراوان نیز برای پزیرائی آنان فراهم شده بود.
فرستنده این اشعار آقای حسین ثقفی اعزاز است(و) متعلق به جماعت خرازی فروش گرفته جای در این خیمه از سرافرازی برای شکوت اسلام صنف خرازی ز بهر آنکه شود چشم دشمنان اعمی نموده سینه سپر از برای جانبازی کشیده دست ز کسب خود از ره اخلاص مطیع شرع نبی(ص)تاجران خرازی در سفارتگاه عدل شهریار انگیز اهل ایران جمع گشته دادخواه و اشک ریز از همه صنف مسلمان خاصه خرازی فروش محشری برپاست اینجا همچو روز رستخیز متعلق به جماعت خیام از پی تحصیل عدل مردم ایران چون بسفارت زدند خیمه فراوان شهر ثناگوئی شهنشه عادل جمع بهر گوشه گشته خلق ثناخوان معجز باطن ببین بدیر نموده است تایکند مسلمی تلاوت قرآن ما نه ز سلطان عصرمان گله باشد نصرت و فتحش دهادقا در سبحان خسرو ما شهریار عادل و با ذل ثانی ویرا ندیده دیده دوران لیک بما ز اهرمن رسیده تطاول باید از او برکشد دیار سلیمان از پی دفع ستم جماعت خیام کرده بپا خیمهء چو روضه رضوان ای که توئی دستگیر منعم و مسکین داده به خلق را تو از ره احسان ضعف با سلام بسکه گشته مسلط بهر پناه آمدند دیده گریان سوی سفارت که بلکه شه شود آگاه از ستم و جور کو رسیده بدیشان ای شه غائب بحق باب کبارت کن نظر مرحمت بسوی ضعیفان بحمد اله عدالت خانه شه باز شه و شرع و رعیت جمله همراز"