خلاصه ماشینی:
"به گلی که در بالای قبرها روییده،به شمعی که روی قبری روشن است،به زمزمهء آن،به آیینه و شمعدانی که در خانهء کوچکی تزیین یافته به عکسها به همه و همه خوب نگاه کن و قطعه شعری که بر روی قبر شهیدی حک شده خوب بخوان و وصیتی را که در آخرین لحظههای حیاتش نوشته و با گوشت و خون و باروت آمیخته شده آویزه گوشت کن، پاهایت را آهسته بردار و در هر قدمی که بر میداری و از سوی هر مزاری که رد میشوی اندکی تأمل کن براستی چه کسانی در زیر این خاک خوابیدهاند؟بهترینها، موفقترینها،باتقویترینها،فرماندهء سپاه، سرهنگ ارتش،دانشجوی سال آخر پزشکی، پدر یک خانوادهء مستضعف،پیشنماز مسجد مقامات مسئول مملکتی،با خود فکر کن راستی اینها که هستند؟در کدام مکتب تربیت یافتهاند؟مربیان آنها که بودهاند؟باز هم اندیشه کن تو که هستی؟از کجا آمدهای؟آیا لایق هستی بر تربت مقدس شهید پا بگذاری؟تو چه کردی؟آیا سلاح بر زمین افتادهاش را برداشتهای؟آیا فریاد مظلومیتش را شنیدهای؟آیا قدمی در راه سرخش گذاشتهای؟آیا خانوادهاش را میشناسی؟آیا هرگز گرمی دست فرزندش را لمس کردهای؟در راه تعلیم و تعلم او چقدر تلاش کردهای؟کجا به درد دلش گوش دادهای و مرهمی بر زخمش نهادهای؟ آیا دست پرنوازشت را بر سر او کشیدهای؟ آیا توانستی خلاء وجود پدر را با نوازش سرشارت پرکنی؟آیا در راه اسلام نه جان خود بلکه اندکی از مالت را بخشیدهای؟ کدام فداکاری،کدام گذشت،کدام ایثار،کدام استقامت را چشمان منتظر آنها از تو دیدهاند؟کدام سختی،کدام فشار، کدام مصیبت را به جان خریدهای؟اگر پاسخت به همهء این پرسشها نه بود آنوقت باید خود را ملامت کنی،و راه جبران در پیش گیری."