چکیده:
این مقاله در ابتدا به بررسی آرای نیچه در اخلاق میپردازد و سپس بیان میکند که فیلسوف اخلاق معاصر آقای السدیر
مکاینتایر تنها دو گزینه متقابل در فلسفه اخلاق ترسیم میکند که اخلاق نیچه و اخلاق ارسطوست. علت این انحصار
شکست طرح روشنگری است. پس برای نشان دادن برتری اخلاق ارسطویی باید نشان داد که اخلاق تبارشناسانه نیچه
اشتباه است. این مقاله نشان میدهد که اخلاق نیچهای دارای مبنای مدللی نیست. نیچه گرچه تمامی فیلسوفان عصر
روشنگری را بر خطا میداند و آرای ایشان را به سخره میگیرد ولی در نهایت معلوم میشود که نیچه خود نیز یکی دیگر
از مظاهر متعاقب این تفکر بوده و نمودی دیگری از اخلاق لیبرالیستی فردگرایانه است.
خلاصه ماشینی:
"نیچه گرچه تمامی فیلسوفان عصر روشنگری را بر خطا میداند و آرای ایشان را به سخره میگیرد ولی در نهایت معلوم میشود که نیچه خود نیز یکی دیگر از مظاهر متعاقب این تفکر بوده و نمودی دیگری از اخلاق لیبرالیستی فردگرایانه است.
(Clark, 1998) نیچه در آخرین جمله کتاب تبارشناسی اخلاق چنین اظهار نظر میکند که در این حال، یک خواست معطوف به هیچ (که حاصل آرمان زهد است) وجود دارد که بیزاری از زندگی را به دنبال دارد، ولی به هر حال، یک خواست است و آدمی ترجیح میدهد هیچ را بخواهد تا آن که هیچ نخواهد!
(Ibid: 118) مکاینتایر معتقد است که با ترکیب استدلالهایی که از فلسفه و تاریخ برای ادعای خود در فصول پیشین کتاب در پی فضیلت آورده است، به این نتیجه میرسیم که ما دو راه بیشتر نداریم: راه اول این است که با پیگیری طلوع و افول نظریات عصر روشنگری، در نهایت، به این نتیجه برسیم که دیگر راه چارهای جز آنچه نیچه عرضه میکند نداریم و باید آنچه را او بیماری عصر حاضر میبیند و به تبع آن درمانی که برای علاجش پیشنهاد میکند، بپذیریم.
اما در این میان، جذابیت نیچه در این امر باقی خواهد ماند که آنچه فیلسوفان عصر روشنگری و دوران مدرن در میان کلماتی چون سود، عدالت و حقوق مخفی میکردند، که به نظر مکاینتایر همان خواست عاطفهگرایانه است، نیچه بدون هیچ پرده پوشی و به صراحت هر چه تمامتر و بیباکی هر چه بیشتر آن را بر زبان میراند و از مفاهیم دیگر برای مخفی داشتن خواست قدرت خویش بهره نمیبرد."