خلاصه ماشینی:
"بر روی این دانهء ارزن موجوداتی زندگی میکنند که شمارهء آنها مربوط بما نیست زیرا از تصور ما بیرون است نوعی از این موجودات زنده بنام انسان خوانده میشود که شمارهء آنها بدو میلیارد نفر میرسد.
انسان از درگاه خالقش گریزان است و صدها فرسنگ فرار اختیار میکند ولی او از رگ گردن بانان نزدیکتر است و نحن اقرب الیه من حبل الورید انسان میدزدد و چاپدو فرزند خویش را زنده زنده بخاک میسپارد ولی او راه را نشان داده و بندگانش را از گمراهی نجات میدهد انسان بجای آنکه در برابر پروردگار توانای خود بخاک افتاده و تنها او را پرستش کند بتهائی از چوب و سنگ ساخته و آنها را خدا میخواند ولی خداوند مهربان او را هدایت میکند و راضی نمیشود که در پیچ و خم زندگی گم گشته و بیچاره و بدبخت گردد."