خلاصه ماشینی:
"چو راه حق بنمائی و دم ز حق بزنی ز چشم یکسره کور و ز گوش جمله کرند گمان مدار که قاضی نگاه تند کند بدین گروه که از دزدهای معتبرند در آن رهی که بهر سو هزار راهزن است شریک را هنرند و رفیق را هبرند براه بیخبران چاه میکنند مدام بدین بهانه که از چاه و راه باخبرند بپیش چشم تو از پاک پاکتر هستند اگرچه پیش من از دزد نیز دزدترند و بال علم و کمالند و باز در همه حال خوشند از اینکه از علم و کمال بهرهورند بباغ علم اگر چند چون گلند عزیز بگلشن عمل از خار نیز خوارترند ز دام فتنهء صیاد روزگار این قوم چسان پرند؟که چون طایر شکسته پرند ندانم آنکه ز دیوانگاه بیزنجیر چه فرق،آن عقلا را که گرم شور و شرند؟ ازین جماعت عاصی مجوی حسن ادب که جملگی بخلاف ادب چو گاو و خرند ز نام و شهرتشان درگذر که نگذارند بغیر ننگ بجا،زین جهان چو درگذرند یقین بدان که بمعنی درخت بسی بارند اگرچه جمله بصورت نهال بارورند اگر مدد طلبی از جماعتی بطلب که جمله در ره اعمال نیک رهسپرند چو یروی کنی اندر پی کسانی رو که از فساد بدور از گناه برحذرند کانکه جامهء تحقیق کردهاند ببر قبای اطلس خیاط دهر را نخرند شد ار نصیب تو افتادگی،ملول مباش بسا کسان که بدهر از تو اوفتادهترند ندیدهاند مگر روز ناتوانی را؟ توانگران که سوی ناتوان نمینگرند مساز پرده دری پیشهگر نمیخواهی که پردهات بدرند آن کسان که پردهدرند بشکر آنکه نکرده است فقر در بدرت مبند در برخ آن کسان که در بدرند"