خلاصه ماشینی:
از دیدن آن مرد نظامی یکه خورده و؟؟؟؟افتادم و کمکم بعقب برگشته پنداشتم که راه را کم کرده بجای آمدن بمحل رقص در مقابل یکی از ادارات دولتی واقع شدهام ولی چون در چهره واردین بآن محل بیم و هراس و نعشت و اضطراب و منظره خواری و سرافکندگی که عادهء لازمه شاکیان و دادخواهان است مشهود نبود در اینکه آنجا یکی از ادارات دولتی باشد مردد ماندم ساعتی را بحالت تردید در اینکه وارد شوم یا منصرف گردم گذرانیدم ناگهان دستی بشانهام خورد بعقب برگشته یکی از رفقای خود را دیدم که از من علت توقفم را پرسید پاسخی را که ابو العینا شاعر به رفیق خود(بهنگام پرسش از سبب سحرخیزیش)داد باو داده گفتم، «با اینکه در کردار شریک منی چگونه از رفتار من در شگفتی»گفت من در پی پسر عمویم میکردم گفتم منهم ترا جستجو میکردم لبخندی زده گفت بیانا رشته جستجو بدرازا و گفتگو به بیانتها نکشیده بالون رقص برویم این بگفت و دست مرا گرفته بطرف کافه رقص کشانید.