چکیده:
این جستار بر آن است تا از بازشناخت و وارسی کاربردهای مفهومی عرفان، در رویکردی
پدیدارشناختی و با فرض اینکه عرفان در ذات خود پدیدهای است انفسی که عموما فهم
بسیط و مجملی از آن دارند، به ایضاح مفهومی عرفان نزدیک گردد و چنانکه مقتضای این
رویکرد است، بعد از بازشناسی ابعاد، اجزا و ویژگیهای این پدیدة پرابهام، فروع و
اصول آن را معلوم گرداند، و در نهایت از این همه، به جوهرة اصیل و اصلی عرفان عبور
کند. از جمله نتایجی که از این بررسی فراهم آمده اینهاست: عرفان را در زبانهای
گوناگون و با نامهای مختلف دستکم به شش مفهوم کلی فهم کرده و به کار بردهاند که
هر کدام شامل تقریرها و تلقیهای مختلفی است.
عرفان را به مثابة آموزه، تجربه علم، راه نجات، نوعی معرفت ویژه، فرآیندی از تغییر
و تحول فهم کردهاند. این کاربردها حکایت از وجود دو بعد معرفتی و وجودی ـ انفسی
برای عرفان دارد. و نیز معلوم میکند عرفان مشتمل بر مؤلفههایی همچون، تجربهای
مستقیم از حقیقت، فرآیند سیر و سلوک، آموزههای نظری و عملی، و ویژگیهایی مانند
توصیفناپذیری، گرایش به تفسیر معنوی و وحدانی هستی، رازوارگی و مؤلفهها و
ویژگیهای فرعی دیگر است. عرفان در ذات و جوهرة خود همانا نوعی معرفت مستقیم و
تحققی (وجودی) به حقیقت وحدانی هستی میباشد. این بررسی، مؤلفهها و ویژگیهای
فرعی و عارضی عرفان را بازشناخته و دورنمایی از شبکة مفهومی عرفان فراهم آورده است.
خلاصه ماشینی:
"1 این آموزه یا عقیده یا طرز تلقی را به بیانهای مختلف، که گاه از فهمهای اندکی متفاوت حکایت دارد میتوان یافت: الف) «عقیده به اینکه حقیقت نهایی در باب عالم واقع را نه با تجارب متعارف میتوان دریافت، نه با عقل، بلکه به آن فقط به مدد تجربة عرفانی یا شهود عرفانی غیرعقلی میتوان راه یافت؛ به عبارت دیگر، عقیده به اینکه حاق واقع بیانناپذیر است و به هیچ شیوة متعارفی، اعم از تجربی و عقلی، قابل تجربه نیست؛ و به عبارت سوم، این آموزه یا عقیده که معرفت مستقیم به خدا یا حقیقت روحانی یا واقعیت نهایی یا واقعیت مطلق، یا وجود محض ( = بحت) یا صرف الوجود یا صورت ( = مثال) کامل، از طریق شهود، بصیرت یا اشراق بیواسطه و بهنحوی متفاوت با استدلال یا ادراک حسی متعارف قابل حصول است.
بنابراین میتوان گفت، در این کاربردها، عرفان را به مثابة «معرفتی» دیدهاند که به جهت تعلق به موضوعی اسرارآمیز مانند خدا یا وجود مطلق، و نیز به لحاظ طریق ویژهای که به چنین معرفتی راه میبرد، یا به ملاحظة خصوصیت حضوری بودن یا وجدانی بودناش، از سایر معرفتها، مثل معرفتهای حسی و عقلی متمایز است.
2. اگر بخواهیم شمایی از شبکة مفهومی عرفان، تا آنجا که دادههای بررسی کاربردهای مفهومی عرفان یاری میدهد، ارائه کنیم چنین به نظر میرسد که قلب یا کانون اصل این شبکه همانا «معرفت» خاصی از حقیقت (واقعیت اعلا یا خدا) است که با صفاتی مثل اختصاصیبودن، سریبودن، مستقیم و بیواسطهبودن و آگاهی به وضوح کانونی نشده و به حالتهای ذهن و عین تفریق نگشته، «آگاهی متعالی» و ..."