خلاصه ماشینی:
"بعلاوه بچههای من کجا میخواهند خانه شما را خراب کند مگر جز راه رفتن کاری کردهاند؟مگر میتوانم آنها را در گوشه زنجیر کنم؟ «زن غرشکنان پاسخ میدهد»هر کاری میخواهی بکن.
خلاصه کلام اینست که اگر نمیتوانی بچههای خود را در اطاق نگاه داری فردا اثاثیه خود را در کوچه خواهی دید از این منظره دلخراش که موحد ما دیگر طاقت دیدن آنرا ندارد دورتر رویم و جای دیگری را تماشا کنیم اینجا زندگی کسیست که علاوه بر عیال و اطفال خود خاله پیری را که از بیجائی و بیکسی پناهی جز خواهرزاده خویش نداشته و نان میدهد.
»تو باندازه ده نفر آدم حسابی برای من خرج داری اگر من نباشم تو خواهی مرد و در گوشه کوچه جان خواهی داد مگر مجبورم ده نفر را نان بدهم؟چقدر بیحیا هستی چرا نمیمیری و از گردن من باز نمیشوی؟مگر چقدر میخواهی زنده بمانی؟«و از این قبیل الفاظ که خوانندگان گرامی نمونه آنرا زیاد شنیدهاند."