چکیده:
مقاله حاضر، جستاری است در باره عهد عتیق از کتاب مقدس. میدانیم مهمترین پشتوانه هر دین، متونی
است که پیروان و متولیان آن دین، بدان باور دارند؛ اینگونه متون هر اندازه از اتقان بیشتری برخوردار باشند
بر صحت و حقانیت آن دین، گواهی روشنتری میدهند و به عکس هر اندازه از جهت سندیت تاریخی و یا
دلالت مضمونی، ضعف و خلل بیشتری داشته باشند در گواهی بر حقانیت آن دارای ضعف و وهن بیشتری
خواهند بود. بنابراین، دینداری و ایمان پیروان هر دین، پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار با متون مورد قبول
آن دین دارد. این مقاله بر آن است تا اثبات نماید کتاب عهد عتیق مورد قبول اهل کتاب (مسیحیت و یهود) هم
از جهت سندیت تاریخی و هم از نظر محتویات مضمونی، به هیچ روی، قابل اعتماد نیست.
آنچه در این مختصر آمده است، در واقع پاسخ به کسانی است که مقررات دین اسلام را که برخاسته از
متون دینی، بویژه قرآن است، به انحای مختلف با مقررات دین مسیحیت و یهود که برگرفته از کتاب مقدس
آنان است، مقایسه نموده و موقعیت و تجربه تلخ دوران قرون وسطایی را که بر اساس این متون دینی پایه
ریزی گردیده بود، به رخ مسلمانانی میکشند که مقررات آنان بر پایه یک کتاب آسمانی معتبر و به دور از
تحریف، تنظیم گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"چرا که از تقریرات سابقه ما که همه مطابقند با مضامین کتب مقدسه، معلوم و محقق گردید که بیت الله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت کرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدام اصنام روزی چند مرتبه بلکه علی الدوام داخل بیت الله میشدند و تا سال هفدهم از سلطنت یوشیا کسی تورات را ندید و حال آن که سلطان و أمنای او سعی بلیغ در ترویج ملت تورات داشتند و کاهنان تا سال هفدهم سلطنت یوشیا، داخل هیکل میگردیدند، عمله و بنا و نجار و حجار در آن خانه مشغول تعمیر بودند فعلیهذا بسیار بسیار بعید و بلکه ممتنع است عادة که با وجود کثرت تردد و طول زمان، که نسخه تورات در خانه خدا باشد و احدی او را نبیند» (1) از این گذشته به شهادت تاریخ و نیز عهد عتیق در حمله بخت نصر پادشاه بابل به اورشلیم و غارت، تخریب و ویرانی و احراق مسجد الأقصی همه آنچه که در این مسجد بود بکلی غارت و یا نابود شد و با توجه به اینکه تورات در این مسجد نگهداری میشد یا طعمه حریق شد و یا همراه اشیایی که به غنیمت گرفته بودند به بابل برده شد.
» (2) انتساب کتاب نحمیا به وی نیز معلوم نیست بلکه از برخی قرائن فهمیده میشود که از او نیست؛ زیرا اولا آنجا که از نحمیا نام میبرد به گونهای است که گویا فردی است غیر از نویسنده کتاب، به عنوان نمونه: «نحمیای حاکم، اولین کسی بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند."