خلاصه ماشینی:
"در زمان خلافت حضرت امیر المؤمنین علی بن ابو طالب(ع) در پیشینهء قضائی شریح فقط دو فضیه رخ داد که برای اولی که منشاء آن خریداری و تعمیر یک باب خانه در کوفه بود و مورد بازخواست سخت گردید و به جهت دومی که حکم خاز روی اشتباه بود از مقام قضاوت پایتخت منفصل و بشغل قضائی کوچکی در نواحی جزء اطراف کوفه تنزل درجه یافت علی بن ابی طالب روح عدالت اجتماعی و طرز اجرای آنرا؟؟؟داستان شنیدنی به پیروان خود و همهء معدلت خواهان عالم درس میدهد دقت کنید؟؟؟و اخلاقی آن انسان کامل را ملاحظه نمائید در یکی از روزهای سال 38 هجری در موقعیکه شریح با منشی خود در دادسرا مشغول رسیدگی و ملاحظه پاره از یادداشتها و تقسیمات ارثی و بازخوانی برخی از صورت؟؟؟ بودند دربان محکمه با عجله هرچه تمامتر وارد شد و گفت (ایها الشیخ)اینک امیر المؤمنین میآید در این گیرودار بود که خلیفه یعنی پادشاه وقت بدون هیچگونه تشریفاتی قدم به محوطهء دادگاه گذاشت در حالیکه پسر ارشدش(حسن بن علی) با یکنفر سمسار یهودی که در شهر کوفه(پایتخت)دکان سمساری داشت با او همراه بودند امیر المؤمنین روبروی قاضی قرار گرفت و بر او سلام کرد و گفت ای شریح مابین من و این مرد جهود قضاوت کن من از او شاکی و بر او ادعائی دارم (قاضی که شخص اول عالم اسلام و مرجع عالی دنیا و دین را در مقابل خود دید برای ادای مراسم احترام از جا برخاست و مسند قضاوت برای جلوس حضرتش خالی نمود و پیشرفته درخواست کرد که بجای وی بنشینند ولی آن تمثال عدالت بجای اینکه از این تواضع خرسند گردد برآشفت و گفت ای شریح چرا میان من و این پیرمرد که باید در پیشگاه حق و عدالت دادگستری مساوی باشیم تفاوت میگذاری و تبعیضی قائل میشوی و بدون جهت مرا تعزیت بقاضی اختصاص میدهدی؟!"