خلاصه ماشینی:
"بدین سیاست واجب که ملک نوشیروان عادل بکرد همه ملک اوراست بایستاد و همه دستهای دراز کوتاه شد و خلق همه عالم بر- آسودند»و در جای دیگر گوید:«و هیچکس از بیم سیاست با پادشاه بدی نتوانند اندیشید»و درباره سلطان محمود گوید:«چون ترتیب ملک و قواعد سیاست محکم نهاده بود کار عمل بر این جمله میرفت که یاد کرده شد» وقتی سیاست را بمعنی تنبیه و آگاهی گرفته است که خود نیز نوعی تدبیر برای نظام ملک و روانی فرمان است میگوید: «...
ابن خلکان نیز سیاست را در کتاب وفات الاعیان بنام تدبیر وسائس را کسی امر و نهی میکند دانسته است چنانچه در حوال ابن عمید گوید:«وکان مدبرا الملک قائما بحقوقا»و نیز گوید«ولا ینازعنی خلق فی احکام- السیاسته»و درباره عماد الدوله گوید:«وساموا امور الرعیه احسن السیاسته»و همچنین در موارد دیگری که از سیاست نامبرده باین معنی توجه داشته است صاحب کتاب مجمع البحرین سیاست را قیام برای در دست گرفتن زمام امور میداند بوجهی که صلاح و خیر در آن باشد-البته سیاست و دین توأمانند و هرگز نمیشود آنها را از یکدیگر جدا کرد."