خلاصه ماشینی:
"حمید گروگان دفتر مدرسه راهنمایی دخترانه-زنگ تفریح است و خانم مدیر و بقیهء معلمها مشغول حرف زدن و خندیدن-آقا سید(خدمتگزار)با سینی چای وارد شده است-مبصر یکی از کلاسها کنار در ایستاده و اجازه میخواهد تا حرفی بزند-دفتر شلوغ است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) مبصر(باعجله):خانم اجازه!
مدیر(نگاهی به مبصر میکند):یه دقیقه صبر کن ببینم دختر!(رو میکند به معلم دو):گفتی کی آزاد شده؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) معلم دو:شوهرم میگفت دو سه روزه آزاد شده...
مبصر(پابهپا میشود):اجازه خانم مدیر ...
(رو به معلم دو):کیلو چند هس؟ مبصر(به بچههایی که پشت سرش جمع شدهاند نگاه میکند و مضطرب است):خانم ...
(صدایش به کسی نمیرسد) آقا سید(متوجه بیرون دفتر شده):بابا ببینین این بچهها چی میگن...
(سرک میکشد و بیرون را نگاه میکند) مدیر(رو میکند به معلم شش):حالا خالی از شوخی،جدا آزاد شده؟ معلم شش(غشغش میخندد):آره بابا...
مدیر(وحشتزده و نگران):وای خاک بر سرم!(بهمراه بقیه معلمها میدود بیرون) آقا سید(عصبانی):هی نشستن به حرف!"