چکیده:
مسأله و هدف اصلی این تحقیق تبیین قاعدة "بسیط الحقیقه کل الأشیاء" از دیدگاه
صدرالمتألهین است. همچنین در این مقاله این سؤال پاسخ داده میشود که چه برهانی بر
این قاعده اقامه شده است و چه استفادههایی از آن در ابواب مختلف حکمت متعالیه صورت
میگیرد؟
بیشتر دادههای مورد نیاز این پژوهش، از آثار ملاصدرا گردآوری شده و تلاش بر این
بوده است که پس از درک درست عبارات ایشان و مقایسهشان با یکدیگر و با تحلیل و
استنتاج مبتنی بر اصول کلی فلسفه اسلامی و منطق ارسطویی، به تبیین موضوع پرداخته
شود.
در این مقاله، استدلال ملاصدرا بر این که حقیقت بسیط محض، کل اشیا است و در عین
حال، هیچ کدام از آنها نیست، به کمک نوعی برهان خلف به اثبات میرسد و در مقایسة
این استدلال با قاعدة اعطاء (معطی الشئ لایکون فاقدا له) که عرفا بدان استناد
کردهاند، برتری این برهان اثبات میگردد. در نهایت، به پیآمدهای مهم پذیرش این
قاعده در اثبات توحید و وحدت حقیقی ذات واجب الوجود، شناخت صفات خداوند، رابطة وحدت
و کثرت، مفهوم حیات در جهان هستی، اتحاد نفس ناطقه با قوای خود و همچنین تأثیر این
قاعده در فهم برخی عبارات متون مقدس دینی پرداخته شده است.
This article attempts to explain Mulla Sadra`s viewpoint concerning the philosophical principle: "Simple reality must be the whole things" and tries to show its effect in different chapters of Transcendent Philosophy.
The necessary data for this essay is mostly collected from Mulla Sadra`s books. The author first tries to clarify Sadra's expressions and subject matters of this principle and then to analyze and justify it by other Sadra's principles. And finally we will discuss the results of this principle in Sadra's philosophical system and in understanding some mystical viewpoints and some teachings of the sacred texts concerning unity or multiplicity of the world، God's attributes and unity of being.
خلاصه ماشینی:
"از صغرا و کبرای یادشده نتیجه میشود که هر فاعلی که فیاض کمالات و معطی خیراتی باشد، آن کمالات و خیرات، در مرتبة ذات آن، به نحو اعلی و اشرف موجود است؛ از این روست که مبدأ کل اشیا و فیاض آنها باید کل اشیا باشد و کمالات و خیرات کل اشیا، و نه نقصانات آنها، در مرتبة ذات بسیط او به نحو اشرف و ابسط وجود داشته باشد؛ در ضمن شمول مطلق نسبت به اشیا محدود و مقید، نظیر شمول محمول بر موضوع در حملهای اولی و شایع نیست؛ بلکه به نحو حمل رقیقت بر حقیقت است.
برهان اول این است که اگر واجب، فاقد یک جهت امکان باشد، لازمهاش ترکیب در ذات وی است، و برهان دوم همین برهان بسیط الحقیقه است که به صورت فشرده، با دو قیاس اقترانی شرطی بیان میگردد: «اگر ذات او برای صفاتی که دارد کافی نباشد، برخی از صفات او باید از غیر او حاصل شده باشد و اگر چنین باشد، یعنی هرگاه برخی از صفات او از غیر او حاصل باشد، ذات او وقتی من حیث هی و بلاشرط اعتبار میشود، واجب الوجود نخواهد بود.
6- از قاعدة یادشده در بحثهای ذیل استفاده شده است: رابطة وحدت و کثرت، مفهوم حیات در هستی و این که همة موجودات دارای حیات و علم و قدرتاند، معنای قرب خداوند به انسان و اشیا و اول و آخر و ظاهر و باطن بودن وجود مقدس حضرت حق، اثبات توحید خداوند و این که واجب الوجود وحدت حقه دارد و شناخت چگونگی علم حق تعالی به ذات خود و اشیا."