چکیده:
در این نوشتار، به بررسی دو رویکرد در حکمت متعالیه در زمینة معلوم بودن مادیات و
عالم بودن آنها پرداخته میشود. ملاصدرا در جاهایی ماده را مناط ظلمت میداند، که
نه متعلق علم واقع میشود و نه خود عالم است و در مواضعی خلاف این را میگوید؛ یعنی
ماده به خاطر موجود بودن، بهرهای از علم دارد و علم به آن تعلق میگیرد. در این
مقاله، ابتدا این دو قول با براهین آنها آورده میشود، سپس راهحلهایی که ملاصدرا
و شارحانش برای رفع اختلاف یا اتخاذ یکی از دو رویکرد مطرح کردهاند مورد بررسی
قرار میگیرد. همچنین مبانی حکمت متعالیه مورد توجه قرار میگیرد. در آخر، نتیجه
گرفته میشود که اگر اصول حکمت متعالیه مورد تدقیق قرار گیرد، همخوانی اقوال
ملاصدرا آشکار میشود.
In this paper، two apparently different views of Mulla Sadra concerning the knowledge of corporeal beings will be discussed. Sometimes he states that material beings are a kind of darkness which is neither the subject and nor the object of knowledge. But in other cases he states that "being" and "knowledge" are simultaneous، so corporeal beings possess a degree of knowledge because they possess a degree of being. But considering the principles of his philosophy، we can discuss that these two views do not contradict each other.
خلاصه ماشینی:
"راه حل دوم: تسلط و تسخیر عالی بر سافل صدرالمتألهین آنچه را در این قسمت میآید، مستقیما در مسألة مورد بحث مورد استفاده قرار ندادهاست؛ ملاصدرا در مسألة علم واجب تعالی در المبدأ و المعاد موضعی اتخاذ میکند که به نظر میرسد اگر با چند اصل از حکمت متعالیه جمع شود، میتوان همخوانی بین دو قول پیش آمده را از آن استنباط کرد؛ بدین شرح که علم واجب الوجود به اشیا در حکمت اشراق, به اضافة اشراقیه او به آنها است (24، ص:359) و چون مطابق قاعدة اشراق, هر عالی بر مادون قهری و سلطهای و مادون به عالی عشقی و شوقی دارد(همان، ص: 338)، این قهر باعث علم عالی به دانی میشود؛ همانند نفس که مسلط به بدن و قوای خود است و این تسلط باعث علم او است.
شاید بتوان با توجه به قاعدة "کل هیولی هی الطف وجودا فهی اسرع قبولا للصوره"(2، ج: 2، ص: 643)، سخن ملاصدرا در این مقام را به رویکرد دوم بازگرداند، بدین شکل: همانگونه که در عالم اجسام, مراتب لطافت هست و فی المثل نور پاکیزهتر است، این لطافت اگر تا عالم مثال ادامه یابد، یعنی بین مجرد و مادی مرز افتراق دقیقی نباشد، چون نخستین هیولای عالم آخرت مرتبة خیالیة نفس است - که وجود مثالی دارد- و حی است، این پیوستگی ضامن وجود حیات در عالم ماده هم میشود و شاید جسم بسیطی که مرحوم صدرا گفت در باطن اجسام است و آنها را آمادة پذیرش ارواح میکند، مرتبة الطف عالم جسمانی و شروع عالم مثال باشد."