چکیده:
در میان آنچه در باب انگیزة بعثت انبیا و شوؤن رسالت آنان بیان شده است، بعضی
موارد، مانند بسط توحید، گسترش معرفت نسبت به مبدأ و معاد هستی، شناساندن جهان آخرت
و غیب، انسانسازی و بیان راههای نیل به تهذیب نفس و تعالی اخلاقی مورد اتفاق اغلب
متفکران دینی است، اما نفی یا اثبات برخی دیگر، محل اختلاف و بحث است که مهمترین
آنها پرداختن به اصلاح امور دنیوی و قیام به قسط و برپا داشتن عدل از طریق تشکیل
نظام سیاسی - اجتماعی است.
در این مسأله، دو دیدگاه عمده مطرح است که یکی ورود در امور دنیوی را خروج از حوزة
رسالت میداند و دیگری اصلاح زندگی اجتماعی و تشکیل نظام حکومتی را نه تنها از
غایات بعثت، بلکه شرط لازم و زمینة حصول غایات دیگر میشمارد.
Most Islamic thinking agree that the main aims of the prophet hood and sending of the prophets by God are giving people the knowledge concerning God، next world، monotheism، and moral facts، and leading human beings to felicity by self purification. But about the aims of the prophets concerning this world، there is not an agreement. There are two different viewpoints which will be discussed in this paper. The first is that the prophets aim to improve social، political and economic aspects of the society as well as the abovementioned goals. The other viewpoint limits their aims to the mentioned ones concerning the individuals.
خلاصه ماشینی:
"هدف خداوند از فرستادن پیامبران چه بوده و چه اموری را به عنوان وظیفه و مأموریت آنها قـرار داده است؟ در مقابل، چـه امـوری- حتی اگر انبیا به آن اقـدام کـرده باشنـد- بـه رسـالـت و نبوتشان مربوط نمیشود و آنها به دلایل دیگری بدان پرداختهاند؟ این مسأله در دهههای اخیر به دلیل رو کردن دوبارة انسان به معنویت و دین از یک سو، و جدی شدن طرح حاکمیت دینی و مدیریت متکی بر تعالیم الهی از سوی دیگر، مورد __________________________ * استادیار دانشگاه اصفهان توجه قرار گرفته است و دیدگاههای مطرح، به دلیل ماهیت زنده و پویای مسأله، و همچنین تاثیر آن در زندگی اجتماعی و نظامهای حاکم بر جوامع، مورد بازبینی و ارزیابیهای متعدد واقع شدهاند.
در مقابل با توجه به آنچه در تبیین دیدگاه دوم آمد، چون تشکیل حکومت به دست انبیا، برای اجرای احکام وحی و به فرمان خداست، همان طور که تعیین رسول و نبی از سوی خداوند است نصب حاکم و زمامدار جامعه دینی نیز از جانب اوست و نقش مردم فقط در تأیید و پذیرش این خواست و فعلیت بخشیدن به حاکمیت اوست.
اما دیدگاه دوم از آیات یاد شده برداشت و تفسیر متفاوتی ارائه میدهد و معتقد است که آیاتی که وکیل و حفیظ ایمان مردم بودن را از پیامبر(ص) نفی میکند در اصل به این معناست که حضرت نمیتواند به جای آنان ایمان آورد یا عمل صالح انجام دهد یا ایمان را در قلب آنها وارد کند؛ چون این قبیل امور، قائم به شخص و منوط به اختیار و اراده بوده، وکالت پذیر نیستند؛ نه این که مقصود، منحصر کردن رسالت به ابلاغ و تعلیم یا انذار و تبشیر و در نتیجه، برکناری از مسؤولیتهای اجرایی مربوط به آنها باشد."