چکیده:
نگارنده در این نوشتار ضمن اشاراتی کوتاه به دو عنصر عقل و استدلال فلسفی و فطرت و گرایش قلبی، به
راه ساحتهای گوناگون روانی بشر پرداخت و با بیان این که اصولا غرب در مسائل خداشناسی عملا به عناصر
روانی تکیه کرده است، با استناد به روایات، عناصر دخیل در راه روانشناختی را مطرح کرده است. در نهایت
نیز با اشاره به سیر تکامل براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامی و سیر نزولی این براهین در فرهنگ غربی،
تفاوتهای براهین را به بحث گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
"2 - در مغرب زمین وقتی برای اثبات خداوند برهان معجزه را طرح میکنند، اعجاز را فی حد نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهای الهی، حد وسط قیاس قرار میدهند و با این بیان که امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگی انسانها رخ میدهد یا به دست مردان بزرگ صورت میپذیرد، نمیتواند بعد مادی داشته باشد و قهرا میبایست آنها را به یک مبدأ غیبی و امر ماورای طبیعی مستند دانست، به اثبات خدا میپردازند.
به طوری که هر چه زمان میگذرد و روند اندیشه فلسفی و کلامی به ظاهر تکامل مییابد و مسائل مختلفی را طی میکند، انسان غربی از اندیشه ناب عقلی دور میشود و به سخنان خطابی روی میآورد و در نهایت راه اثبات خدای انسان و جهان، به تجربه دینی و معجزه و مفید بودن و احساس معنوی نه از باب فطرت و شهود، متکی میشود و آنان که در این مسیر غیرقابل اعتماد به نقد علمی و زیر ذرهبین قرار دادن این نوع به اصطلاح براهین میپردازند، محصول اندیشه و فلسفه شان به انکار خدا و دین، وحی، رسالت و هر آنچه متضمن امور ماورای طبیعی است، میانجامد.
6ـ برهان فطرت از راه ظهور حق محض و نیز برهان صدیقین مرحوم ملا صدرا و محقق سبزواری و علامه طباطبایی این براهین به وضوح ماهیت نداشتن ذات اقدس الهی و حق محض بودن او را در منظر مخاطب قرار داده و رابطه خدا و جهان و این که او حق بالذات است و همه با او حقنما بوده و بی او معدوم محض هستند و همه آیات او و آیینه صفات و اسماء حسنای اویند را پیش چشم هر ناقد بصیر قرار داده و در آیینه برهان هر آن گونه که هست و باید باشد را نشان میدهد."