چکیده:
انسانمداری یکی از مؤلفههای مهم عصر امروز میباشد که موجب جدا شدن دین از پیکره زندگی
انسان امروزی شده است. سر این جدایی را در عواملی چند میتوان جستجو کرد. متونی که به عنوان دین به
مسیحیان عرضه میشود دارای مسائلی چون آلوده شدن تمام انسانها توسط گناه حضرت آدم، که مسیح با
کشته شدن خود، انسانها را پاک میکند، مسأله قربانی، خرید و فروش بهشت و... هست که نه تنها قابل پذیرش
نیست بلکه عقل ستیز است. از طرف دیگر تدریس فلسفه مدرسی در کلیسا که اندیشه جدید را بر نمیتابید،
از بین رفتن انسان به عنوان محور جهان و روشن نبودن معنا و مراد از دین، اموری بود که بشر را به بیدینی
سوق داد و بشر تمام تلاش خویش را انجام داد تا بتواند جایگاه خود را در نظام کیهانی بیابد، اما به مسیری
رفت که چیزی جز فراموش کردن فلسفه خلقت خویش، افتادن در منجلاب مادی، غرق شدن در فساد، فحشا و
از بین رفتن آرامش انسان نبود.
خلاصه ماشینی:
"یکی از مؤلفههای مهم عصر حاضر انسانمداری است، در این نوشتار آنچه انسان امروزی به دنبال آن میباشد ـ یعنی، آزادی از هر قید، مخصوصا قید دین ـ مورد بررسی قرار میگیرد؛ آنگاه عواملی که به اعتقاد نگارنده موجب چنین تفکری شده است تبیین میشود و سپس این نکته مورد بحث قرار میگیرد که آیا بشر به آنچه میخواسته رسیده است؟ آیا آنچه امروز به عنوان تکنولوژی در اختیار بشر است همان چیزی است که به دنبال آن بود یا خواسته و یا ناخواسته به سمت دیگری سوق پیدا کرده است؟ یعنی، از بندی رها شده به قید دیگر گرفتار آمده که بشر را تهدید میکند.
مطرح است؟ آیا با همه اینها زندگی انسان به سوی هدفی که انسان میخواست سوق پیدا کرده است؟ 3ـ مراد از انسانی که دم از حقوق آنها زده میشود کیست؟ آیا انسانهای فقیر و مظلومی که بر اثر پیشرفت تکنولوژی کشورهایی چند به بدترین وضع ممکن رسیدهاند؟ یا مراد از انسانها کسانی هستند که باعث پیدایی تکنولوژی شدهاند؟ و اگر چنین است و آنچه آنها انجام میدهند دیگران باید بپذیرند، آیا جز نظام بردهداری نام دیگری میتوان بر آن نهاد؟ پس این که دین، انسان را برده میخواهد و امروزه انسان آزاد است چه معنایی دارد؟ امروز انسان برده انسان دیگر است اما دین ـ البته کاش آنها کمی بیشتر تأمل میکردند و دین تحریف شده و غیر تحریف شده را باز میشناختند تا چنین دچار سردرگمی و حیرت نشوند ـ انسان را بنده کسی میخواهد که انسان حقیقتا بنده اوست."