خلاصه ماشینی:
"بر آید همه آرزوهای دیرین شود باز آباد و زیبا و خرم زمینی که پرورده زردشت دانا شهی همچو دارا، یلی همچو رستم شود باز نغز و دلاویز و زیبا چو اندیشه ژرف بینان دانا زمینی کزو گشته تابنده دانش چو خورشید تابان به گیتی سرا پا رسد باز اورنگ و فر کیانی شکوه و سرافرازی و کامرانی فراتر نهد پای فرزند ایران ز مردان نام آور باستانی دگرگون شود باز رخسار ایران در او جایگاهی نیابند ویران شود آشیان گزینان گیتی ز فرزانگان و هنر آفرینان بر آید همه آرزوهای دیرین شود زندگانی خوش آیند و شیرین ندانند رنج و غم و تیره بختی ندارند جز مهر و نیکی ره و دین بمان تا بینی بدین گونه مادر همین خاک فرخنده مرد پرور ز کوشائی زادگان توانا که در دامن خود بپرورده ایدر نکوتر شود ز آنچه خواهی زمانه بود زندگی آرزو جاودانه ز رشک و فریب و دروغ و دو روئی نباشد در این شهر نیکی نشانه نهد روی دانش پژوه و هنرجو ز هر شهر آباد نامی بدین سو بجویند ایدر ره و شیوه نو بیا بند آئین و بنیاد نیکو جهانداری آید شتابان به ایران که آئین شایان بگیرد ز شیران ز داد و خردمندی و نیک خواهی به افسرده تن دردمندش ز نو جان نیابیم زان پس به گیتی سراسر چو خودنامی و سرفراز و هنرور بباشیم هر جای نازان و بالان به فرهنگ و دانائی و خوی برتر به کوشش برآید چنین آرزوها بسنده مدان دانش و هوش اینجا امید و خرد باید و بردباری که گردد رواکام مرد شکیبا بکوشیم تا زودتر آن زمانه نهد گام فرخ در این آشیانه نزیبد به ما جز چنین زندگانی نجوئیم از بهر سستی بهانه به بنیاد این مهر نامی رخ او بزیـواد در درگـه فـرخ او بهنام، عیسی."