چکیده:
ماجرای شگرف از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود، هنوز هم به مثابه بار گرانی بر دوش بشر سنگینی می کند و بسان معمایی، اهل دانش، بینش و کوشش را فرامی خواند که برای گشایش و یافتن راهی برای رهایی برخیزند و گامی فرا پیش نهند. به همین سان، به کجا می روم نیز جان جویای انسان را به کاوش و کنکاش وامی دارد و به شیوه ای شگرف و در عین حال ژرف، روح های ناآرام را به جست وجوی دروازه ها یا دست کم روزنه های کوچکی برای نظاره پاسخ می کشاند! این ماجراها که در یک سخن، بحث از «آغاز» و «انجام» کار ما است و علاوه بر سرآغاز به فرجام و سرانجام حیات ما مربوط می شود، از زمان آدم تا این زمان و روزگاران آینده ما را رها نمی سازد و ناگزیر باید به گونه ای موضع خود را در قبال آن مشخص کنیم. یکی از مهم ترین این موضع گیری ها، اعتقاد به تناسخ است که به صورتی شاخص در زمان و زمینه خاصی از تاریخ فکر و سرگذشت اندیشه بشر گره گشا بوده است. با این حال، اکنون افکار و روش های دیگری برای کندوکاو درباره سرانجام بشر در دست است که در زمانی که تناسخ در آن میدان داری می کرد، نه از این فکرها خبری بود و نه ذهن و زبان بشر چنان پخته و پویا بود که بتواند ماجرا را به این صورت توضیح دهد. با ظهور اسلام و تقریر بحث معاد، نه تنها ماجرای سرانجام بشر، بلکه پرونده تناسخ هم سمت و سوی دیگری به خود گرفت و این امری ناگزیر بود. با این حال، در روزگار ما که افکار و اندیشه های نوپیدا، هر روز بیش از دیروز می شود، زمزمه هایی شنیده می شود که نزدیک تر شدن صدای پای احیای تناسخ را در جامعه گوشزد می کند. طبیعی است که ناگزیریم در قبال این ماجرای نوین، موضع بگیریم و خرد و کلان آن را هویدا سازیم. در این مقاله، به صورت مقدماتی برخی از ماجراهای مرتبط با این مسئله توضیح داده شده است.